باسمه تعالي
جلسه اول از كلاس علم ديني استاد سوزنچي؛ به گزارش اسماعيل نجاتي
گزارش اجمالي
در اين جلسه ابتدا علوم انساني در جهان و ايران بررسي شد و پس از آن به بحث علم ديني پرداخته شد و سپس دو رويكرد به علم را تبيين گرديد و در نهايت رويكرد اوليه در طرح بحثها براي جلسات آينده رويكرد دوم يعني تاريخي- جامعه شناختي تعيين شد و مقرر شد پس از آن با رويكرد منطقي و فلسفي به قضاوت مي نشينيم.
گزارش تفصيلي
دو جريان عمده در علوم انساني در فضاي علمي جهان وجود دارد؛ جريان جزيرهاي (آنگلوساكسون) و جريان قارهاي (). جريان اول در انگلستان آغاز شده است و جريان دوم در كشورهاي آلماني زبان اعم از آلمان، اتريش و بلژيك، و كشور فرانسه است. دو ويژگي جريان اول اين است كه جرياني مسلط در فلسفه علم است و سير مباحث آن شامل نظريات پوزيتويستي، نقدهاي بر پوزيتويسم (از سوي فايرابند، كوهن و لاكاتوش) ميشود؛ ويژگي دوم اينكه اين جريان تاثيرات بسياري بر نظام آموزشي ايران گذاشته است و عمده اطلاعات علمي وارداتي ايران در حوزه علوم انساني با اين نگرش همراه است. بنابراين فلسفه علم در ايران و حتي در جهان صرفاً با گرايش جزيرهاي است. ويژگي جريان دوم از اين قرار است كه مهمترين گرايشهاي جامعه شناسي (تفسيري و انتقادي) از اين جريان برانگيخته شدهاند و از اينرو مهمترين جريان تأثيرگذار بر علوم انساني و اجتماعي است؛ فلسفه علم با اين گرايش مورد توجه و مطالعه قرار نگرفته است و كتابي كه در اين زمينه به تازگي منتشر شده جمع آوري نظراتي است كه متخصصان ديدگاههاي صاحبنظران قارهاي از گفتهها يا نوشتههاي اين شخصيتها درباره كليت علم، فلسفه علم يا مرتبط با فلسفه علم نقل كردهاند.
تقابل ميان گرايش تحليلي و اگزيستانس ناشي از وجود و تقابل اين دو جريان با يكديگر بوده و در غرب و انديشه غربي نيز شبيه اين درگيري در گفتهها ميان هايدگر و كارناپ وجود دارد و در ايران نيز ميتوان آن تعابير و مواجهات را ميان سروش (كتاب تفرج صنع) و آقاي داوري يافت.
در باب علم ديني تلقي اوليه از سير بحث براي نيل به مقصود به ترتيب علمشناسي، دينشناسي و در نهايت علم ديني است و اين تلقي ناشي از آن است كه ميان دو جريان علوم انساني (جزيرهاي و قارهاي) تفاوت عمدهاي فرض نشود و تابع نگرش محدود و غالب در ايران يعني نگرش جزيرهاي باشد و به تعبير ديگر علم صرفاً معناي تجربي آن شناسايي شود و علوم انساني مطالعه نشود. ورود غالب افراد حوزوي و حتي مطلعين از علوم انساني مانند آقاي خسرو باقري به فضاي علمديني نيز همراه با نگرش جزيرهاي است و به همين دليل ايده مهم و جدي در اسلاميسازي علوم انساني وجود ندارد؛ در اين ميان افرادي همچون آقايان پارسانيا و كچوئيان به دليل ورود به ديدگاههاي قارهاي و جامعهشناسي، سخنان مهمي براي طرح كردن دارند. بنابراين براي تحقيق در حوزه علمديني لازم است نگرش قارهاي در علوم اجتماعي (تفسيري و انتقادي) مورد مطالعه دقيق قرار گيرد؛ البته اين عدم اطلاع مخصوص حوزويان، حوزه علم ديني و جامعه علمي ايران نيست. به عنوان برخي معتقدند نمونه فهم جامعه علمي ايران از پوپر با قرائت سروش است (به نقل از علي پايا) و در غرب نيز تا دو دهه گذشته، بسياري از متفكران آمريكايي و انگليسي (همچون شناخت ريتزر از وبر به اعتراف خودش) مستقيماً از آثار اصلي تفكر قارهاي به ويژه آلماني مطلع نبودهاند.
صورت مسئله بحث در حوزه علم ديني داراي دو دوره است: پيش از علم مدرن و پس از علم مدرن. در دوره اول (با سابقه پانصد ساله) علم و دين در راستاي يكديگر هستند (همين مطلب منشا استفهام انكاري شهيد مطهري درباره خيام است كه چگونه خيام رياضي دان و خيام شاعر يك فرد باشد؟)؛ در دوره دوم علم در برابر دين قرار گرفت كه در ايران با سه برخورد (قبول، رد و حدوسط) مواجه شد. در برخورد سوم بايد به چند سوال مهم پاسخ داد كه «آيا ما به علوم انساني نياز داريم؟؛ چه بخشي از علوم انساني را نياز داريم؟؛ آيا ما به علم ديني نياز داريم؟؛ (در صورت نياز) چه علمي در نزد ما علم ديني است؟؛ (سوال مطرح بين دو حوزه) آيا همه رشتههاي علوم انساني مورد نيازمان ديني ميشوند؟
در پاسخ به سوال اول (آيا ما به علوم انساني نياز داريم؟) ابتدا اهميت اين علوم مورد نظر قرار گرفت و علوم انساني در دوران مدرن جانشين مراجع سنتي علم شد (براي مثال اقتصاد و روانشناسي به جاي فقه و اخلاق)؛ از اينرو واكنش و ورود علماي اسلامي (همچون شهيد صدر و شهيد مطهري) و همچنين برخورد ايجابي برخي روشنفكران به مظاهر علم سنتي را در پي داشت (فرديد و قبول ولايت فقيه). در مقام پاسخ پذيرش بخشي از علوم غربي مانند طب (البته به غير از گرايشهايي مانند سكسولوژي) و همچنين نپذيرفتن برخي رشتهها (مانند گرايش توليد مشروبات الكلي در رشته شيمي) نيز روشن است ولي علوم انساني منطقه مرزي است و بايد به سراغ سوالات بعدي برويم كه چه بخشهايي از علوم انساني مورد نياز ما است؟ و چه علمي علم ديني است و آيا علوم انساني مورد نيازمان قابل ديني شدن با تعريف ياد شده از علم ديني است يا خير؟
علم ديني در نگاه ابتدايي علمي است كه با دين سازگار باشد؛ بنابراين بايد منظور از علم و دين روشن شود تا از اين رهگذر مقصود از سازگاري ايندو و علم ديني مشخص شود. دين به معناي مسيحيت در نظر ما مردود است (به تعبير شهيد مطهري، من نيز مانند راسل خداي كاپلستون مسيحي را انكار ميكنم) و اسلام جايگاه خدا و انسان را در افكار و زندگي تغيير داد (به نقل از ايزوتسو در كتاب خدا و انسان در قرآن).
اما مقصود از علم، علم را ميتوان از دو منظر بررسي كرد: تاريخي-جامعهشناختي، و منطقي-فلسفي؛ در منظر دوم فرد محقق به دنبال صدق گزارهها است ولي در رويكرد اول صرفاً به دنبال نقل است. بنابراين ايندو رويكرد در مقام نظر و مفهوم تباين دارند ولي در مقام حمل شايع و مصداق تباين ندارند؛ به عبارت ديگر با رويكرد دوم ميتوان رويكرد اول را مردود يا صادق دانست ولي نميتوان مفيد بودن يا نبودن آن را اثبات كرد و از سوي ديگر در رويكرد اول ميتواند مفيد بودن يا نبودن رويكرد دوم را نتيجه گرفت ولي نميتواند درستي يا نادرستي آن را اثبات كرد. خلط ميان اين دو رويكرد توسط مكاتب مختلف انجام شده و نتايجي نادرستي بر آن مترتب شده است (مانند اشكال مكتب تفكيك به فلسفه با رويكرد تاريخي-جامعه شناختي مبني بر وجود اختلاف نظر فلاسفه و نتيجه منطقي-فلسفي بر عدم صحت مباحث فلسفي؛ و قائلين به نسبيت گرايي كه براي صحت اقوال متكثر متناقض دليل تاريخي-جامعهشناختي بر وجود اختلافات و مفيد بودن ميدهند). در نهايت چنين ميتوان نتيجه گرفت كه استدلال با رويكرد منطقي-فلسفي بر رويكرد تاريخي-جامعه شناختي تقدم دارد.
براي توضيح نمونههايي ذكر ميشود: مباحث فلسفي در مقام ادعا ميپندارند كه علمي برهاني و با رويكرد فلسفي-منطقي و صرفاً با ماده و صورت سر و كار دارد ولي در مقام گزارش محصولات علمي ابنسينا، با رويكرد تاريخي-جامعهشناختي بحث ميشود. در فقه نيز با رويكرد منطقي-فلسفي فقيه به ترتيب به استنباط حكم واقعي، حكم ظاهري و يا استفاده از ادله فقاهتي ميپردازد و قسمت بسيار ناچيزي از تاريخ فقه جزء فقه محسوب ميشود ولي با رويكرد تاريخي-جامعهشناختي تمامي تاريخ فقه جزء فقه قرار ميگيرد. نمونهاي ديگر اختلافي است كه در اختلاف در قوام علم بين انديشمندان مسلمان معاصر وجود دارد، در اين ميان مرحوم آخوند خراساني (ره) و آيت الله مصباح يزدي (دام ظله) قوام علم را به موضوع ميدانند ولي موضوعاتي كه تعيين ميشود را شامل موضوعات مسائل آن علم نميدانند، چراكه انديشمندان آن علم به جهت برخي نيازها موضوعات ديگري نيز براي تحقيق به آن علم اضافه ميكنند. اين دو شخصيت دو راه حل متفاوت به اين اشكال ميدهند: آيت الله مصباح موضوع را تدقيق ميكند و مرحوم آخوند قوام علم را به جمع بين موضوع سابق و غايت علم ميداند؛ همانطور كه ملاحظه كرديد آيت الله مصباح با رويكرد منطقي-فلسفي راه حل ارائه داد و مرحوم آخوند رويكرد تاريخي-جامعه شناختي را هم لحاظ كرده و راه حل ارائه كرده است. لازم به ذكر است نسبيگرايي نتيجه غلبه رويكرد تاريخي-جامعهشناختي بر رويكرد ديگر است و تجربهگرايي نيز ناشي از غلبه روش بر ذات قضاوت است.
اين اختلاف نتايج در دو رويكرد بدين دليل است كه رشتههاي علمي ما مخلوطي از معلومات و مجهولات يا به تعبير ديگر گزارههاي صادق و كاذب است كه موجب تفكيك مقام قضاوت از مقام نقل قول ميشود و در فرض ايدهآل اگر معصومين (اعم از انبياء و اولياء عليهم السلام) متكفل علم ميشدند اين دو رويكرد با يكديگر هيچگونه تعارضي نداشت و احكام هر دو يكي ميگشت.
علم از سوي ديگر نيز از دو زاويه تعريف ميشود: به عنوان واحد معرفتي، يا به عنوان نظام معرفتي. از زاويه اول برابر با تك گزارههاي صادق هستند و نالج ناميده ميشوند كه همان اصطلاح سنتي ما از علم است و تمام آيات قرآن كريم از اين زاويه، علمي ناميده ميشوند و مصداق مشخص آن معرفتشناسي است؛ از زاويه دوم بر مجموعه گزاره هاي معرفتي با چينش خاص اطلاق ميشود و ساينس يا ديسيپلاين ناميده ميشود، و نمونههاي اين اصطلاح از علم را ميتوان در قالب رشتههاي فيزيك، شيمي، اقتصاد و ... مشاهده كرد.
در كتاب علم ديني [تاليف دكتر سوزنچي] هر يك از موضوعات علم، دين، و علم ديني با دو رويكرد تاريخي-جامعهشناختي و منطقي- فلسفي مورد بررسي قرار گرفته است؛ بنابراين در ابتدا گزارشي با رويكرد نخست از علم را ارائه خواهيم داد و سپس به قضاوت و نقد ميپردازيم.