بسم الله الرحمن الرحیم
11.جزاء
- حکیم همانگونه که کار عبث(بی هدف) نمی کند با صالح و طالح هم برخورد یکسان نمی کند.
نسبتی بین عمل وجزاء(اتحاد) است___________________ همان بحث حساب
-هر عملی که صورتی در دنیا دارد باطنی در آخرت دارد .این باطنها نهایتا هدایت(مغفرت)و یا ضلالت(عذاب)است
- ثواب و عقاب که امور حقیقی هستند، متوقفند برطاعت و معصیت (موافقت ومخالفت با امر) که خود امری اعتباری است.نسبت اعتبار و حقیقی نیست مگر در اعتباری محفوف به حقایق چون انسان بثبوته یثبت الطاعه و المعصیه و بارتفاعه یرتفعان.پس این امر حقیقی همواره با ثبوت انسان است.پس این امر حقیقی همواره با ثبوت انسان است(چون بدن تدریجا متبدل میشود و طاعت و معصیت باقی اند پس وابسته به روح هستند.پس همراه انسان معنایی از خصوصیات طاعت ومعصیت هست که مصحح نسبت مذکور است)
- اعمال مومن نور است واعمال کافر سراب و وهم است.
انسان بعدالدنیا
ج-حقیقت ارتباطات دنیوی من در بعدالدنیا
علامه در این جا فقط ارتباطات مابه ازاء دار را بحث کرده است .ما در این عالم انواع ارتباطات را برقرار می کنیم حال از این ارتباطات کدام ارتباط، ارتباط واقعی است که در روز قیامت اینگونه ارتباطات دارد اثرگذاری میکند.
9-شهدای یوم القیامه
- شهادت هم بر تحمل گفته میشود هم بر حکایت ودرهر دو نیازمند حضور و روئیت است.
- شهادت بر عمل،بر مجرد صورت ظاهریش نیست بلکه بر حقیقت طاعت یا معصیت بودنش است،واین ممکن نیست مگراینکه شاهد بر خاستگاه اعمال درضمائر شخص آگاه باشد.
(پس شهادت از جانب کسی است که وقوف بر حقیقت و خاستگاه عمل داشته باشد)
- چنین شهادتی با قوای ظاهری انسان در خصوص اعمال حاضرهم محال است چه رسد به اعمال غایب.
- چنین شهادتی شهادت بر نفس عمل است نه بر ظاهر عمل(و وفیت کل نفس ما عملت)_____جیء بالنبیین والشهداء(تمایز انبیا از شهدا در اینجا از باب تشریف و شرافت دادن به انبیا است و گرنه در جای دیگر انبیا را جزو شهدا ذکر می کند.) میفرماید همه اعمال را دریافت میکند وشهدا می آیند.شهدا نقششان در دریافت کل عمل است.
اصناف شهداء
1.انبیاء و اولیاء واز همه مهمتر پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله که شاهد بر انبیا وائمه هست.(امه وسطا ، ائمه اند نه کل مسلمانان ،زیرا اولا: شهادت برخی در صاع من تمر هم قبول نیست. ثانیا:مخاطب قرار دادن همه برای اشاره به بعض نمونه دارد مانند: محمدرسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم
2. ملائکه : ان علیکم لحافظین کراما کاتبین - جائت کل نفس معها سائق و شهید
3.جوارح واعضا: درمورد گناهکاران : وما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم ولا ابصارکم و لا جلودکم ولکن ظننتم ان الله لا یعلم کثیرا مما تعملون وذلکم ظنکم الذی ظننتم بربکم ارداکم فاصبحتم من الخاسرین(شما نگران شهادت نبودید،نه چون از آن مخفی میکردید، بلکه چون انها را مستقل گمان کرده و خدا را از آنها غایب می دیدید و فکر می کردید خدا نمی داند)
همه چیز علم و حیات دارد. اگر نداشتند تحمل شهادت و سپس بیان آن برایشان ممکن نبود.
وضع مجرمان : ابتدا کتاب__(انکار)___شهادت ملائکه______(انکار)____بستن زبان وشهادت جوارح
- زمان و مکان(زمین و بقاع و...) زمان: تلک الایام نداولها .........یتخذ منکم شهداء(من ابتدائیه) (احضار شهدا را از شما "ایام" شروع کند)
برهان بر شهادت شهود: _هر رابطه ونسبتی که بین اعمال و موجودات تحقق یابد عین آن رابطه ونسبت بین آن شئ و ذات به وجود خواهد آمد.
- اعمال از تنزلات ذات و قائم به اویند.با بقای ذات ،صادرات ان هم که که وجود پیدا کرده باقی است و نسبت ان صادرات با سایر اشیا و موجودات هم باقی است.پس ان اعمال با تمام نسبشان با سایر اشیاء در محضر خدا حاضر میشوند.
10- شفاعت
دو دسته آیات داریم : لاتقبل منها شفاعه- لاتنفعها شفاعه - لا هم ینصرون و ...
من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه – لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له و ...
جمع این دو دسته آیات به عدم قبول شفاعت من نفس فی نفس است.یعنی از نفس خاص نمیتواند صادر شود و از اذن خدا صادر میگردد.بنابراین کسی میتواند شفاعت کند که عمل او در خدا فانی شده باشد و نفس نداشته باشد.بنابراین پیامبر هم از نفس خودش باشد نمیتواند شفاعت نماید اما بعنوان مقام تجلی که پیدا میکند و عملش بروز عمل خداوند است و به مقام ولایت رسیده است از این جهت میتواند شفاعت نماید.
1- شفاعت نداریم مگر اینکه با اذن باشد____اذن قول مرضی است و با رضایت(الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا) ___ _____قول مرضی ،قول صواب است(الا من اذن له الرحمن و قال صوابا)_________قول صواب مال شاهدی است که هیچگونه منیتی در او نمانده است و اعمال عاملین به او ملحق میشود.
2- مقام شفاعت در واقع جفت شدن است برای حل ناتوانی که مشفوع دارد.
شاهد (شافع میشود) خطایی در قولشان راه ندارد زیرا درطهارت ذاتیاند و علمشان علم خداست.پس شافعان مرضیونند ذاتا و اعمالا.(لا یشفعون الا لمن ارتضی) بنابراین شفاعت ناظر به ذات مشفوع است و فعل او میتواند مرضی نباشد.
از کجا بدانیم ذات مرضی هست یا نه ؟ ذات در گرو ایمان و کفر است و ایندو ذات را تعریف می کنند.(لایرضی لعباده الکفر) یعنی اگر کسی ایمان داشته باشد میتواند مشمول شفاعت شود زیرا خود را در مسیر قرار داده است.بنابراین شفاعت در جایی است که خود شخص توانایی رفتن را ندارد و شفیع که هم راستای اوست(بخاطر ایمان) او را در رفتن این مسیر یاری و کمک میکند و نقص عمل او را جبران میکند.(مانند بیماری که چون مزاج او دچار مشکل شده است طبیب به او دوایی تجویز میکند که کار این دوا این است که مزاج او را تقویت کند تا با این بیماری مقابله کند و آن را دفع نماید.)
نتیجه: خدا به شافعی که امکان شفاعت داشته باشد اذن میدهد(لایملک الذین یدعون من دون الشفاعه الا من شهد بالحق وهم یعلمون
2- مشفوعین هم باید ذاتا مرضی باشند " لایشفعون الا لمن ارتضی "(این ناظر به اعمال نیست زیرا اعمال قراراست مشمول شفاعت و بخشیده شود.)
- ذات مرضی یعنی ایمان در برابر کفر : لا یرضی لعباده الکفر وان تشکرو یرضه لکم(ایمان باید باشد تا موجب اتصال دانی به عالی و مشمول شفاعت او شود.)
اما اعمال مورد شفاعت گناهان کبیره است زیرا به لمم و سیئات غیر کبیره وعده بخشش خورده است : الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللمم – ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم
شفاعت کار عمل صالح را می کند.(تشبیه :مزاج قوی خودش بیماری را دفع می کند اما مزاج ضعیف با کمک دوا بیماری را دفع می کند.)
- تعبیر نیاز به اذن" لا هم ینصرون الا من رحم ربه"________شفاعت قائم به رحمت است(رحمتی وسعت کل شیء)پیامبر رحمه للعالمین است ____پیامبر مقام اذن در شفاعت را دارد لذا او شفیع شافعان است(همانطور که شاهد شاهدان است) مقام محمود(حمد مطلق از آن خداست او واسطه مطلق است. "ولسوف یعطیک ربک فترضی" نه " حتی ترضی" بلکه ترضی دفعی است نه تدریجی)
{اشکال : شهید مطهری شفاعت غیر وابسته به عمل را شفاعت مغفرت میخواند.با این بیان ،استدلال علامه در حصر در کبائر دچار مشکل میشود چون لمم و سیئات هم مشمول مغفرت شده}
بقیه شفعاء : ملائکه ، قرآن ، رحم
رحم______ دلیل : روایت ابوهریره ، مفهوم مخالف از آیه "لیس له ههنا حمیم" (حمیم: قریب ذورحم)
{اشکال: با تعالیم اسلامی ناسازگار است، مفهوم گیری توجیه ندارد و از باب تشبیه دلخواه دنیوی اوست}
فصل 13- اعراف
موقفی است بین بهشت و جهنم که ائمه شاهد هر قومی می ایستند وجهنمیان را به جهنم و بهشتیان را به بهشت هدایت می کنند.
ضعفای امت هم در همانجا می ایستند(ذیل اعراف نه روی آن یعنی در حاشیه امید به آنها) "لم یدخلوها وهم یطمعون" که با شفاعت ایشان به بهشت بروند.
خلاصه کل : انسان یک سعه معین ومحدودی (اجل مسمی) داردکه در عالم امر رقم می خورد و در دنیا هم انعکاسی داشت که می شود اجل دنیوی که موجب میشود حضورش در دنیا هم محدود باشد (اجل ، موت)
حضور در دنیا ، همراه شدن شأن روح(حقیقت انسان) با شأن بدن و حیات دنیوی هم زمانی است که این دو شأن در کنار هم باشند وانجام کارها با واسطه ها و انتخاب مسیر سعادت و شقاوت توسط خود اوست . مسیر سعادت ، درک حقیقت عالم(اعتباری بودن همه وسائط و قوام همه حقایق به خدا) است که اگر کسی اختیارا این را در پیش گرفت مسیر سعادتش در همین دنیا قطعی میگردد و تحت ولایت الله قرا میگیرد وتمام مواقف بعدی عبور می کند(بلکه عبور کرده است)چون محدودیت خود را در خدا حل کرده و وجه الله شده است ولذا ورای زمین و زمان میشود و اطاعتش اطاعت الله است ومحبت آنها می شود محبت الله.
اما کسانی که به آن مقام نرسیدند : 1- یا بقدری عمل صالح (تقوا) دارند که با مرگ، سعادتشان قطعی میشود و ملحق به اولیاء میگردند.
2 – یا بقدری ظلم(عقیدتی(مانند کفر و شرک و نفاق) یا عملی) دارند که با مرگ شقاوتشان قطعی میشود و جهنم آنها تثبیت میگردد.
- این دو گروه سوال و جواب قبر دارند.
3 – یا وضعیت بینابینی دارند و معطل میشوند تا قیامت(البته اعمال ماتأخر آنها برایشان موثر است)
-همه این سه گروه با نفخ صور وارد ساحت قیامت می شوند که بقای بعد از فناست(شاید چون بقای بعد از فناست بر جسمانی بودنش تأکید شده است در عالم مرگ هنوز به فنا هم نرسیده لذا هنوز دارد جسم را از او میگیرد و تقطیع انجام میشود)یعنی همه ، عدم استقلال همه چیز را می یابند.
- پس ابزارها وشفعای پنداری ما هر دو باطل میشود و بجایش عمل من و شاهدان شفیع نقش ایفا می کنند.
عمل من را در صراط ، میزان ،کتب، حساب، جزاء بحث کرده است.
کسانی که در من نقش آفرینی میتوانند بکنند را در شهداء ، شفعاء و اصحاب اعراف بحث کرده است.
هم عمل من محصول اعتبار من است که اگر اعتبارات روی حقیقت سوار شود عامل نجات میشود و اگر به اعتباری بودن کل آنها پی ببریم همین جا راه را تمام کرده ایم (بحث نبوت، امامت(فانقلبوا منه))
هم شفیع قرار دادن (ارتباطات من) دو قسم پنداری و واقعی دارد که باید آن واقعی را محور قرار دهیم____بحث امامت ظلم ، دوستی ها ، رابطه خانوادگی هم جا داشت که در روابط علامه ذکر نماید.
نکته تکمیلی : - کسی که باور کرد " وماالحیوه الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخره خیر للذین یتقون" یعنی دنیا لعب و لهو است آنگاه آخرت برایش اصل می گردد ، آن وقت در مورد گمراهان میگوید "وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا وغرتهم الحیوه الدنیا" یعنی دنیا را جدی پنداشتند آنگاه دینشان لهو و لعب شد.(این چشم انداز مومنین از دنیا است)
اما کسانی که آن را باور نکردند " ان الذین لا یرجون لقائنا ورضو بالحیوه الدنیاو اطمأنو بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون" در مورد دینداران چنین تحلیل می کند" اذ یقول المنافقون والذین فی قلوبهم مرض غر هولاء دینهم" یا " ما وعدناالله و رسوله الا غرورا"(این چشم انداز منافقین از دنیا است)
جمع بندی مباحث سال 94
گفتیم بحث های انسان شناسی غربی اساسا ناظر به سه محور مبدأ،غایت و چگونگی تکثر جوامع(راه) شکل گرفت.
اولین مکتب، تطورگرایی بود که موضعش چنین بود:
- مبدأ : تکامل داروینی (سابقه انسان ماتریالیستی محض است)
- غایت : پیشرفت تمدن به معنای پیشرفت تکنولوژیکی(عقل در انسان جایگزین غریزه شد پس روند تکامل به سمت آزادی انسان از جبر طبیعت است. پس غایت انسان : " آزادی + سلطه بر پیرامون")
- چگونگی تکثر جوامع(راه) : همه باید در مسیر جامعه متمدن غربی قرار بگیرند و اختلاف جوامع به میزان قرب وبعدشان از آن است.
دیدگاه فوق مبنای مدرنیته بوده وهست.(حتی لیبرال دموکراسی بوپر هم میگوید اگر مردم لیبرالیسم و دموکراسی را نخواستند باید سرکوبشان کرد.پایان تاریخ فوکو یاما هم همین تلقی است.)
در قبال این تفکرات ، تفکرات دیگری هم پیدا شد که سه محور آن براین اساس می باشد :
مبدا : تقدم وجود بر ماهیت (اگزیستانسیالیسم)
- غایت : نهیلیسم / ساخت اجتماعی واقعیت(غایتی واقعا درکار نیست پس پوچ است یا خودمان جعل می کنیم (به فرموده شهید مطهری بت پرستی مدرن است "أتعبدون ما تنحتون"))
- راه : تکثرگرایی فرهنگی(انکار سیر تک خطی) براساس عوامل مختلفی مانند: محیط ، ساختار و عامل(انتقادی)
مواضع اسلامی در قبال این سه مسأله چیست؟
- مبدا : در مورد تکامل داروینی اولا: اگر درست باشد فقط سابقه مادی بشر است درحالیکه بشر روح دارد وبرای مقام خلیفه اللهی تجهیز شده که این مقام ظرفیتی فوق ملائکه می طلبد.یعنی مبدا انسان با این ظرفیت وارد عالم میگردد ثانیا : حتی در تکامل داروینی محدوده انسان (که صاحب فرهنگ است در تمایز از حیوان)خیلی وسیعتر گرفته شده که خطاست و انسان با "زبان" گره خورده است وحیوانات شبیه انسان که زبان نداشتند انسان نیستند.
- غایت : رسیدن به حقیقت محض(قرب خدا) که عملا در آخرت معلوم می شود.
بنابراین جامعه به چهار گروه تقسیم می شود(چرا جوامع متکثر می شوند؟ بدلیل وجود دو عنصر اصلی: کنش های انسانی(عمل) و روابط انسانی(شفاعت)):
1 – اولیاءالله : که در دنیا ، آخرتشان هم تمام شد و سعادت و بقای بعدالفنا حاصل شد.
- کسانی که با مرگ تکلیفشان یکسره شد که شامل دو گروه است : 2- متقین 3- ظالمین(ظلم اعتقادی – ظلم عملی)
4- مستضعفین و افراد قاطی دار(مرجون لأمرالله) : عاقبت به بهشت میروند اما پس از تحمل مراتبی پس از مرگ
راه تکثر جوامع بر میگردد به دو امر :
1 – کنش انسانی(عمل من)_____اعتباریات که وسیله حرکت من شوند_______نیاز جدی به نبوت(وگرنه دو دسته اعتبارات پوچ میشوند: ابزارها واموال-شفعای توهمی)
2 – روابط انسانی(امام من) __________ارتباط حقیقی____________امامت
براین اساس تقسیم جوامع به لحاظ انسان شناسی چنین می شود:
براساس کنش : 1 –جامعه کفر : نبوت را (برنامه الهی برای عمل انسانی و اعتباریات) منکر است_____یکسره جهنمی _______کار اخلاقی در این جامعه فایده ندارد فقط کار عقیدتی : لااله الا الله تفلحوا
2 – جوامع دینی : قبول اصل نبوت( شامل اهل کتاب – مسلمانان)
بنابراین براساس کنش تقسیم ما گره می خورد با پذیرش یا عدم پذیرش شریعت
براساس روابط :
1- مومن( امام حق) 2-منافق و کافر(امام باطل) 3- مستضعف گمراه(بی امام)
بنابراین براساس روابط ، تقسیم ما گره می خورد با مسئله امامت.
پس مومن کسی است که در حیطه کنش ها تن به اعتبارات و شریعت می دهد ودر حیطه روابط هم تن به امامت می دهد . ضالین و گمراه هم کسی است که تن به امامت امام ظالم نداده است اما امامت امام حق را هم هنوز نپذیرفته است.
والسلام علیکم و رحمه الله