بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
استاد
مواردی که از رساله «الانسان قبل الدنیا» و سایر مباحث مطرح شده در جلسه هفتم، فهمیدیم نفهمیدیم، در قالب چند سؤال، به شرح ذیل است:
1. ابتدای جلسه با اشاره به طبقه بندی مطرح شده بر اساس مباحث آقای پارسانیا در کتاب هستی و هبوط، به نکته ای جامانده اشاره کردید که:
«تنها نکته ام این است که این دیدگاهی که قائل می شود ماوراء، اصل است و بَعد، غایت انسان را هم می خواهد در ماوراء دنیا تعریف کند و راه را هم ناظر به آنجا تعریف کند، زمانی می تواند این حرف ها را بزند که آن مبدئیت را حل کند. یعنی ظرفیت ماورائی را در انسان، گذاشته باشند. برای همین است که بحث انسان قبل الدنیا مهم می شود. معلوم است؟
یعنی اگر ما معتقدیم که غایت انسان در ماوراء دنیا تعریف می شود این غایت باید در فعلیت انسان و در وجود انسان، وجود داشته باشد. یعنی باید بتوانیم این را نشان بدهیم. برای همین است که می گوییم انسان با این ظرفیت، در عالم وارد شده است.
در نقطه مقابل، نگاه های داروینی، تلقی شان این بود که همه ظرفیت انسان در عالم ماده است. [اما] ما می گفتیم که علاوه بر عالم ماده، نفس و روح هم هست و ظرفیت ماورائی در این موجود قرار داده شده.
اگر ما می گوییم غایت انسان در ماوراء است این ظرفیت در او وجود دارد. برای همین، ما نیاز داریم به بحث انسان قبل الدنیا بپردازیم. در واقع، این بحث انسان قبل الدنیا، آن بحث مبدئی است که قبلا می گفتم.
منظور ما از قبل الدنیا، قبل از دنیا به لحاظ زمانی نیست. انسان قبل الدنیا را می خواهیم بحث کنیم. انسان قبل از دنیا، یعنی این، قبل از این که وارد این عالم شود ... این گونه در نظر بگیرید: از این ماتریالیست ها سوال کنیم که آقا! قبل از این که ما، انسان های طبقه ای که هستیم، در این عالم وارد شویم چه خبری بود؟ اینها می آیند داروین را توضیح می دهند. حالا ما می گوییم به عنوان یکی، این قبل را قبول داریم. اما آیا قبلش، فقط این خبر بود یا خبر دیگری هم بود برای انسان؟ که ما می گوییم رساله انسان قبل الدنیا می خواهد آن خبر را بحث کند که بگوید این، یک ظرفیت هایی داشت. آن نفخ در روح چیست و چگونه رخ داد؟»
سوال این که «ظرفیت» انسانی یعنی چه؟ چرا از چنین مفهومی بحث می کنید و چرا از چنین مفهومی استفاده می کنید؟
چرا شرط اصالت دادن به ماوراء و تعریف غایت انسان در ماوراء دنیا را به ماورائی بودن «مبدأ» انسان گره می زنید؟ چرا از «مبدأ» انسان بحث می کنید؟ آیا در مفهوم «مبدأ»، مولفه زمانی و مکانی نهفته نیست؟
چرا «مبدأ» انسانی را همان «ظرفیت» انسانی می دانید و به آن گره می زنید؟
چرا ضرورت ماورائی بودن «ظرفیت» انسانی را بُرشی برای طرح ضرورت ورود به مباحث «انسان قبل الدنیا» قرار می دهید؟
آیا در تبیین «ظرفیت» انسانی، همان «موجود منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل»، کفایت نمی کند؟
از طرفي در توضيح مختصر اين جلسه آمده است كه:
«در این جلسه ابتدا یادآوری ای شد از اهمیت بحث از سابقه انسان برای فهم هدف و غایت انسان (پاسخ سوالهای «آمدنم بهر چه بود، به کجا می روم آخر» متوقف بر حل مساله «زکجا آمده ام» است) که نقطه افتراق اصلی ما از تئوریهای غربی است»
سوال اين كه چرا درك «هدف و غايت» انسان را به درك «سابقه» انسان گره مي زنيد؟ چرا «سابقه انساني» را بُرشي براي طرح ضرورت ورود به مباحث «الانسان قبل الدنيا» قرار مي دهيد؟ آيا در مفهوم «سابقه»، مولفه زماني نهفته نيست، در حالي كه در «الانسان قبل الدنيا» مراد از «قبليت» زماني نيست؟
از طرفی آیا «ظرفیت» انسانی در جوامع کفر با جامعه اسلامی متفاوت است؟ یا صرفا «افق» تحلیل انسان توسط تحلیل گر، متفاوت می شود؟
به طور خاص، تعریف دقیق مفهوم «ظرفیت» انسانی، «مبدأ» انسانی و «سابقه» انسان چیست؟ لطفا نسبت آن ها را با «الانسان قبل الدنیا» علامه طباطبایی (ره) بیان بفرمایید.
2. دلیل نام گذاری سه رساله توسط علامه طباطبایی (ره) چیست و واژه های جایگزین برای این سه رساله، چه می تواند باشد؟
چون از این جلسه، «رسائل انسان» شروع شد، حسب تجربه قبلی، از این به بعد، استفاده از واژه های «انسان قبل الدنیا»، «انسان فی الدنیا»، و «انسان بعد الدنیا»، این مشکل را به وجود می آورد که من بنده، قبل و بعد را زمانی می فهمم و بالتبع دو عالم را در عرض دنیا. و با تذکر مدام هم این رهزنی خیال، حل شدنی نبوده است. تصور می کنم این مشکل را اگر به گونه ای با جایگزینی واژه ای دیگر، بتوان حل کرد من بنده بهتر متوجه می شوم. در هر صورت، واژه های معادل این سه رساله چیست؟
از طرفی، دلیل تقسیم بندی علامه طباطبایی (ره)، با این سه عنوان چيست؟
تاکنون، تنها دلیلی که به نظر حقیر، قانع کننده رسیده، این بود که چون حقیر، و عمده انسان های مخاطب رسائل انسان علامه طباطبایی (ره)، در دنیا هستیم و تنها با دنیا مأنوسیم، علامه طباطبایی (ره) ناگریز سه رساله را تقسیم کرد به الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعدالدنیا. یعنی از زوایه عمده مخاطبین رساله، که در دنیا ایستاده اند، نگاه کرد و رسائل را نام گذاری کرد.
اگر این نکته، اشتباه نباشد، این بخش از حدیث معراج که در «وافی» روایت کرده، شاید مؤید آن باشد:
«ثُمَّ یُقَالُ لَهَا: کَیفَ تَرَکتِ الدُّنیَا؟!
فَتَقُولُ: إلَهِی وَ سَیِّدِی! وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لا عِلمَ لِی بِالدُّنیَا! أُنَا مُنذُ خَلَقتَنِی إلَی هَذِهِ الغَایَةِ خَائِفٌ مِنکَ!
فَیَقُولُ اللّهُ: صَدَقتَ! کُنتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنیَا و بِرُوحِکَ مَعِی!»
آقای لاریجانی در سومین تعلیق (ص216)، به مناسبتی مطرح می کنند که «در حالی که «انسان» خود موجودی است منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است [به لحاظ واجدیّت بدن] و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل، در نتیجه ممکن است مرتبه عقل یا مثال در وی بسیار ضعیف باشد هم چون طفل تازه به دنیا آمده یا اکثر مردم به لحاظ مرتبه عقل [به اصطلاح فلسفی] و لذا گفته می شود که اکثر تأمّلات و افکار ما از قبیل تخیّل است نه تعقّل به معنای فلسفی آن».
3.