خلاصه مقاله: نظريه هاي مختلف دولت سازي: به سوي يک چارچوب بندي نظري اثر عباس حاتمی
منبع: عنوان نشریه: پژوهشنامه علوم سياسي: تابستان 1390 , دوره 6 , شماره 3 (23) ; از صفحه 7 تا صفحه 44
چکیده
از دهه 1970 به اين سو ما شاهد رشد ادبياتي هستيم که بازگرداندن دوباره دولت به مطالعات علوم سياسي را دنبال مي کند. در اين ادبيات به طور خاص، نظريه هاي دولت سازي اهميت بالايي يافته اند. همين اهميت باعث شده است تا ما با تعدد و تکثر نظريه هاي دولت سازي مواجه شويم که ادبيات مربوطه را دچار نوعي آشفتگي متني ساخته است. بدين سان در مطالعات جديد دولت سازي اين ضرورت وجود دارد تا از طريق يکي از شيوه هاي چارچوب بندي يعني رهيافت هاي نظري، آشفتگي متني مزبور را ساماني تئوريک داده و سازه هاي نظري منسجمي را در حوزه نظريه هاي دولت سازي بنا نهيم. در شيوه اي که نظريات بر اساس استدلالهاي تقريبا مشابه، برنامه هاي پژوهشي و نياي نظري مشترک دسته بندي مي شوند، مقاله نظريه هاي دولت سازي را از حالت پراکنده به شکل چهار رهيافت نظري که به ترتيب بر متغير جنگ، متغير بحران ها و پويايي هاي اقتصادي و اجتماعي فئوداليسم، متغيرهاي فرهنگي و نهايتا موضوعات مربوط به جهان سوم تاکيد مي کنند، متحول مي سازد. در مرحله بعد و پس از ايجاد اين رهيافت هاي نظري، با نقدي آسيب شناختي از نظريه هاي دولت سازي موجود، بايسته هاي تئوريکي را به بحث مي گذاريم که اين سازه هاي نظري بدان نيازمند هستند. در اين آسيب شناسي مشخص مي سازيم که نظريه هاي دولت سازي در غرب بايد رويکرد تک عليتي در نظريه هاي دولت سازي را به نفع رويکرد چند عليتي وانهند. همين طور با نگاهي آينده پژوهي و براي تکميل نظريه هاي دولت سازي در کشورهاي جهان سوم، نوعي دستور کار پژوهشي تدارک مي بينيم.
كليد واژه: دولت سازي، رهيافت هاي نظري، جنگ، بحران هاي فئوداليسم، اصلاحات ديني، جهان سوم
خلاصه مقاله
دولت سازی مدرن بیشتر محصول اروپای غربی قرن 17 است که چند ویژگی متمایز از دولت های قبل دارد: 1. مرز ثابت، دقیق و مشخص شده سرزمینی دارند؛ 2. با ایجاد تشکیلات منظم اداری، نظامی و مالیِ مدرن، کنترل بیسابقه ای بر فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محدوده خود اعمال می کنند؛ 3. برای نخستین بار خدمات رسمی دیپلماتیک را با تأسیس سفارتخانه ارائه کردند؛ 4. حاکمان منابع قدرت را متمرکز و در انحصار خود درآورند. (انباشت و تمرکز قدرت سیاسی، اصلی ترین ویژگی دولت مطلقه است). با توجه به گوناگونی اصلاحات ادبیات نظریه های دولت سازی، نویسنده از اصطلاح پارادایم کوهن به دلیل فراگیری بیشترش استفاده می کند و چهار رهیافت کلی در این باره را توضیح می دهد.
رهیافت نظری اول: جنگ و دولت سازی
تأکید بر نقش جنگ در پیدایش دولت های مدرن اولیه و تنوع در الگوهای اولیه دولت سازی. نظریه پردازان متعلق به این رهیافت: چارلز تیلی؛ برین داونینگ؛ توماس ارتمن؛ مایکل مان؛ آنتونی گیدنز. اما ریشه این رهیافت در نظریات اتو هینتر است. به نظر او، جنگ، موتور محرکه تاریخ است (در نقد مارکس) و نیز وی بر نقش ژئوپلتیک یا تهدیدهای نظامی در تعیین دولت سازی و سامان سیاسی دولت ها تأکید می کند.
این رهیافت با نظرات تیلی عمومیت یافت. به نظر او، دولت ملی از انواع دیگر رقیبش تفوق یافت؛ زیرا جنگ دولت ها را ساخته است و دولت ملی در بسیج نیروها در جنگ کارآمدتر از دیگر رقبا بود.
داونینگ، پیدایش دولت های مدرن اولیه را نتیجه انقلاب نظامی قرون 16 و 17 میداند. از دیدگاه وی، این جنگ ها سبب شد تا حاکمان سیاسی تحت فشارهای شدید مالی قرار گیرند؛ پس به ایجاد دستگاه مالی متمرکز و وضع مالیات های مستقیم ... اقدام کردند و دولت مطلقه از گونه بوروکراتیک نظامی را ایجاد کردند. اما حاکمانی که از طریق بازارهای سرمایه یا فتوحات خارجی مشکل مالی خود را حل کنند نیاز به بوروکراسی مالی متمرکز نداشتند،؛ پس نهادهای نمایندگی قرون وسطایی همچنان پایدار باقی ماند.
ارتمن نیز معتقد است جنگ و تدارک برای جنگ، نقش کانونی در ایجاد دولت های ملی داشته است. به نظر وی، حتی زمان ورود یک کشور به جنگ نیز در این میان مهم است.
از دیدگاه مایکل مان، کارکردهای دولت های مدرن اولیه عمدتا نظامی و ژئوپلتیک بوده و نه داخلی و اقتصادی.
به زعم آنتونی گیدنز، این جنگ و آمادگی برای جنگ بود که انگیزه اصلی را برای تمرکز در منابع اداری و سازمان دهی مجدد مالی فراهم کرد که ویژگی اصلی ظهور دولت مطلقه محسوب می شود.
جمع بندی: میان راه اندازی جنگ، گسترش فرآیند تأمین مالی و تشکیل دستگاه های اداری و اجرایی برای انجام این کارکرد، پیوندهای عمیقی ایجاد شد و نخستین گونه دولت مدرن به عنوان محصول همین پیوند سر برآورد. عوامل متعدد در شیوه های دولت سازی سبب ایجاد دولت بوروکراتیک مطلقه و دولت غیربوروکراتیک مشروطه شد. پس جنگ هم در ایجاد و هم در نوع نظام سیاسی و اداری بسیار مؤثر بود.
رهیافت نظری دوم: تحلیل های اقتصادی و اجتماعی از دولت سازی
برخی از نظریه ها دولت سازی را محصول تحولات نظام فئودالی یا در ارتباط با آن بررسی کرده اند.
برای مثال، پری اندرسون، دولت مطلقه را نتیجه بحران های اجتماعی و اقتصادی نظام فئودالی؛ برتران بدیع و پی یر بیرن بوم، آن را نتیجه بحران ها و پویایی های این نظام؛ امانوئل والرشتاین، آن را نتیجه گذار از شیوه تولید فئودالی به شیوه تولید سرمایه داری دانسته اند. البته این نظریه ها در مورد نوع رابطه دولت مطلقه با طبقات اجتماعی فاقد اجماع نظرند؛ چنانکه برخی دولت مدرن را کارگزار یک طبقه و لاجرم فاقد استقلال نسبی و برخی دولت مدرن را دارای استقلال نسبی از طبقات در نظر می گیرند.
رهیافت نظری سوم: تحلیل های فرهنگی از دولت سازی
این بحث در دهه 1990 و در خلال بحث های چرخش فرهنگی مطرح شد. به نظر این رهیافت، دولت های مدرن نتیجه آموزه های نظری و عوامل فرهنگی هستند. نظریه پردازان این رهیافت عبارتند از: اندرو وینسنت، جان نویل فیگیس و به ویژه فیلیپ گروسکی.
به اعتقاد وینسنت، پنج عامل نظری (و نه تجربی) در پیدایش دولت های مدرن نقش داشته اند: نظریه حاکمیت مطلق، نظریه مالکیت پدرسالارانه، نظریه حق الهی، نظریه مصلحت دولت و نظریه شخصیت حقیقی پادشاه یا حاکم.
گروسکی و فیگیس، بیشتر بر آموزه های مذهبی (تأثیر اصلاحات پروتستانی و آموزه های لوتر) در دولت سازی تأکید می کنند.
گروسکی را می توان به عنوان تئوری پرداز اصلی عوامل فرهنگی و نظری تکوین دولت مطلقه نام برد. به نظر وی، بیشتر نظریات، دولت سازی را پیامد توسعه سرمایه داری و رقابت های نظامی دانسته اند؛ در حالی که عامل سوم یعنی انقلاب های مذهبی و اصلاحات پروتستانی را نادیده گرفته اند. وی این انقلاب ها را «انقلاب های انضباطی» می نامد. همان طور که انقلاب صنعتی، مبانی فنی و مادی تولید را متحول کرد، انقلاب های انظباط بخش نیز مکانیزم های جدیدی را برای سامان دهی نظم اجتماعی و سیاسی پدید آورد.
رهیافت نظری چهارم: دولت سازی در جهان سوم
در نیمه دوم دهه 1980، مطالعاتی در حوزه دولت سازی در کشورهای جهان سوم مطرح شد. مانند مطالعات کاسفیر، مزروعی، کالگی، جکسون و روسبرگ، میگدال، یانگ و ایوانس. این مطالعات تأکید داشتند: عدم نقش گسترده جنگ در دولت سازی جهان سوم. در این کشورها دولت سازان با شرایطی روبه رو بودند که صرفاً برای ماندن در قدرت تلاش می کردند.
مطالعات دولت سازی در ایران نیز در دهه های اخیر مطرح شده است، توسط: حسین سیف زاده، احمد نقیب زاده، حسین بشیریه، حمید احمدی.
سیف زاده با نگاهی آسیب شناختی استدلال می کند که دولت در ایران پس از انقلاب دچار تداخل کارکردی (باید دنبال کارکرد امنیت باشد؛ اما درگیر کارکرد امتی) است.
نقیب زاده متمرکز بر مطالعات تطبیقی دولت سازی در ایران و اروپا است. به نظر او، با شرایط تاریخی متفاوت، مبانی مشروعیت متمایز و شیوه های گوناگون دولت سازی و ملت سازی می توان مطالعات تطبیقی را صورت بندی کرد.
بشیریه بر منشأ و کارکردهای دولت مدرن در ایران تأکید کرده است. وی بدون آنکه به استنتاج منطقی دولت مطلقه در ایران از انقلاب مشروطه باور داشته باشد؛ استدلال می کند که تکوین دولت مطلقه در ایران تحت تأثیر خواست های تحقق نیافته این انقلاب و برخی از شورش های محلی بوده است.
مباحث حمید احمدی نیز بیشتر بر رابطه دولت مدرن با قومیت ها متمرکز بوده است.
نتیجه گیری
رهیافت اول، دوم و سوم، تک علی نگر هستند اما دولت مدرن غرب، پدیده واحد با علل متکثر است و باید در تحلیل به همه عوامل توجه کرد. اما چگونگی هم پوشانی عوامل متعدد برای تحلیل بحث مهم است تا روندها و مسیرها کاملا مشخص شود. البته در این ترکیب، ممکن است برخی عوامل نقش تعیین کننده و پررنگ و برخی نقش فرعی و کم رنگ داشته باشند. پس مطالعات نظری جدید باید معطوف به یافتن شیوه ای باشد که در آن این بخش های جداگانه نظری به هم پیوسته به شکل یک متاتئوری در ارتباط دیده شوند.
اما آسیب شناسی اصلی رهیافت نظری چهارم مربوط به موضوعاتی است که در ادبیات دولت سازی در کشورهای جهان سوم یا غایت اند و یا به صورت ناقص مطرح شده اند. موضوعاتی مانند: جابه جایی نقش ارتش در فرایند دولت سازی؛ تأخر زمانی تکوین دولت های مدرن در کشورهای جهان سوم که میتواند فرصت یا چالش برای آنها باشد.
به هر حال، تاریخ بر اساس الگو، منطق و طرح تحول واحدی حرکت نمی کند. باید به وجه تمایزها توجه کرد.