loader image
پرش به محتوای اصلی
خانه

خلاصه مباحث مطرح شده در جلسات درسی

خلاصه مباحث مطرح شده در جلسات درسی

از محمد باقر اسدی در
Number of replies: 2

خلاصه جلسه دوم ( سه شنبه، 27/11/1394)

استاد دکتر نجف لک زایی

سوال: آیا اصول فقه موجود توانایی استنباط احکام حکومتی را دارد؟

فقه به معنای احکام زندگی است، یعنی آنچه از سوی خداوند برای سامان دادن به زندگی اجتماعی و فردی بشر آمده است.

آیا روش اصول فقه موجود نهایتا برای مسائل فردی و خانوادگی است یا می توان از آن برای مسائل سیاسی و.... استفاده کرد؟

در این مورد سه نظریه مطرح را بررسی می کنیم:

نظریه آیت الله مومن، نظریه آقای صرامی و نظریه آقای میرباقری.

1. آیه الله مومن: فقه حکومتی اصلا ربطی به اصول فقه ندارد، فقه حکومتی یعنی احکام حکومتی و آن را حاکم طبق مصالحی که می بیند صادر می کند. فقه سیاسی یا همان احکام حکومتی، دستورات صادر شده از حاکم است و نیازی به اصول فقه ندارد.

2. آقای صرامی: احکام حکومتی دو دسته است: یا از حاکم صادر می شود که بر اساس مصلحت است و مصلحت را کارشناس تشخیص می دهد. و این دسته نیازی به اصول فقه ندارد. یا اینکه قوانین سیاسی و اجتماعی است که اسلام برای جامعه وضع می کند ( مانند دیه و جهاد) که این صنف نیاز به اصول فقه دارد.

3. میرباقری: اصول فقه موجود کارآمد نیست و حجت نمی باشد و باید اصول فقه و دستگاه روش شناسی جدیدی ایجاد کنیم. باید علاوه بر احکام فقه سیاسی، سایر احکام و حتی احکام فردی را از نو استنباط کنیم.

فقه سیاسی: فقه حکومتی: دو تلقی از احکام حکومتی وجود دارد:

1) فقه حکومتی به معنای احکام سلطانی که آقای میرباقری این بخش را قبول ندارد. 2) قوانین نظام هدایت اراده ها به سوی حضرت حق با هدف قرب.

ایشان می گویند که باید فقه موجود به شیوه ی دیگری معنی و بنا شود و عملیات استنباط باید مولفه هایی داشته باشد تا استنباط صحیح باشد:

از دیدگاه جناب آقای میرباقری در طراحی قواعد علم اصول همواره باید سه شاخصه را مد نظر داشته باشیم. این سه شاخصه در حقیقت شاخصه‌های حجیت، در مقام ساخت منطق و قواعد فهم است که عبارتند از «تعبد، تقنین ( قاعده مندی) و تفاهم اجتماعی».

1. تعبد به وحی: چون انسان چیزی به نام اراده دارد که تحت تاثیر انگیزه است. اگر این انگیزه الهی باشد درست است، اما اگر شخصی باشد استنباط اشتباه می شود.

2. قاعده مندی: دین برای اداره ی جامعه آمده و قاعده مند و نظام مند است. لذا اگر کسی دین را اینطور می فهمد که نمی توان با آن جامعه را اداره کرد، یعنی فهم او از دین درست نیست.

3. تفاهم اجتماعی( توافق): زمانی که این تعبد به یک سری قواعد تبدیل شد، لازم است به تفاهم اجتماعی برسد. مقصود از تفاهم اجتماعی هم این است که قواعدی که مجتهد در علم اصول به آن می‌رسد باید با سایر متخصصین این دانش، به بحث و گفتگو بگذارد و در معرض نقد و بررسی آن‌ها قرار دهد. حاصل این کار، استفراغ وسع اجتماعی برای تسلیم شدن به وحی است.

«استفراغ وسع در تسلیم بودن به شارع»، پایگاه اصلی حجیت قواعد فهم خطابات است که این استفراغ وسع باید از بستر تعبد، تقنین، تفاهم عبور کند.

((قدر متیقن آن گزاره هایی سیاسی که برای استنباط به اصول فقه نیاز دارد، آن دسته از گزاره های سیاسی است که در دین آمده است)).

محمد باقر اسدی

In reply to محمد باقر اسدی

تقریر جلسه ششم روش شناسی فقه سیاسی

از محمد طائبی اصفهانی در

تقریر درس روش شناسی فقه سیاسی

جناب حجت الاسلام دکتر لک زایی

تاریخ : 17/1/1395

 روش شناسی فقه سیاسی در دو بخش مطرح می شود :

1. روش های تولید فقه سیاسی

یعنی وقتی به عنوان مجتهد می خواهیم تولید نظریه در فقه سیاسی تولید نمائیم، راهش چیست؟

و بیان شد کتابهای اصولی موجود، برای تولید فقه سیاسی کفایت می کند (طبق قول میانه ای که مرحوم آیت الله معرفت دارند) و البته طبق نظر برخی از اساتید مثل حجه الاسلام میرباقری اصلا کفایت نمی کند.

2. روش های فهم فقه سیاسی تولید شده توسط فقهاء :

تنوع روش های فهم از کجا ناشی می شود؟ چرا روش های فهم متفاوت است که مثلا خود بنده (استاد لک زایی) حدود 16 روش را برای فهم استخراج نموده ام.

پاسخ : تنوع روش های فهم در گرو هدف فهم است.

بر این مبنا روش های فهم متنوعی وجود خواهد داشت که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود :

1. روش سیستمی : برای فهم "نظام سیاسی" از دیدگاه یک فقیه می توان از روش سیستمی استفاده نمود.

هر سیستمی محور های خاص خود را دارد

مثلا نظام خانواده یا نظام تعلیم و تربیت یا نظام اقتصادی و ...، هر کدام دارای یکسری بخش های ثابتی هستند و ما برای فهم دیدگاه یک فقیه یا یک متفکر در مورد آن مسئله رجوع به همان بخش ها می کنیم تا دیدگاه او را بفهمیم.

هر نظام و سیستمی دارای دو بخش کلی است : 1. بخش ساختاری و 2. بخش کارکردی

1. بخش ساختاری : در این بخش 4 مبحث و عنصر وجود دارد : (ما در خصوص نظام سیاسی صحبت می کنیم)

الف. دلایل ضرورت تاسیس نظام سیاسی چیست؟

ب. عناصر نظام سیاسی چیست؟ (مثلا امام و امّت عناصر اصلی یک نظام سیاسی از دیدگاه یک فقیه است )

عناصر خودش دو گونه است : 1. رکن 2. عناصر اقتضایی ؛ مثلا در جامعه و نظام سیاسی کنونی ما عنصر ولایت فقیه جامع الشرایط این از ارکان است اما وجود پست نخست وزیری، یا شکل نظام فدرالی یا پارلمانی و ... اقتضایی است.

ج. مرزهای نظام سیاسی چیست؟ آیا آن متفکّر و فقیه قائل به مرزهای عقیدتی است یا مرزهای جغرافیایی، یا نژاد و زبان و رنگ و... زیرا هر سیستن و نظامی دارای حدود و ثغوری ست (مثلا گفته یکی از تئوریسین های اسرائیل : هر یهودی هر کجای دنیا که باشد، اسرائیلی محسوب می شود و بر عکس هر کسی که نسل در نسل در سرزمین فلسطین زندگی می کرده اما یهودی نیست، اسرائیلی محسوب نمی شود و شهروند درجه دو محسوب می شود)

د. شبکه قدرت چیست؟ آیا همه شهروندان می توانند وارد شبکه قدرت مثل قضاوت و ریاست و ... بشوند یا خیر؟ آیا غیر مسلمانان یا بانوان یااهل دیگر مذاهب اسلامی می توانند وارد شبکه قدرت شوند؟

2. بخش کارکردی

الف. مرکز تصمیم گیری : این مرکز جایگاه ویژه اش در بحرانها و اختلافات هویدا می شود، که جایگاه فصل الخطابی او مشخص می گردد. در بعضی از نظام ها فصل الخطاب نظر مردم است با برگزاری رفراندوم، در بعضی نظام ها دین و نبی و امام و نائب الامام می شود فصل الخطاب و جایی که دین گفته باشد نظر مردم اخذ شود و بیعت مثلا صورت گیرد، باز هم فصل الخطاب نظر دین است که ارجاع به مردم داده است.

ب. قلمرو دخالت دولت : آیا دولت و مرکز قدرت در یک نظام سیاسی حق ورود به حیطه و حریم خصوصی مردم را دارد یا نظارت او فقط در حریم عمومی مردم است؟

ج. جریان قدرت : در جایی که یک قدرت سیاسی شکل می گیرد، طبیعتا نابرابری قدرت شکل می گیرد، حال سوال این است که فقیه یا متفکر، جریان قدرت را چگونه ترسیم می کند؟

آیا به شکل گروه سلطه گر و گروه سلطه پذیر به مسأله نگاه می کند؟ (جریان قدرت از بالا به پائین است)

یا مثلا به سبک دموکراسی ها که مردم را گروه مسلط و افراد منتخب مردم را کارگزار مردم می دانند؟ (جریان قدرت از پائین به بالا است)

در گزارشات تاریخی و روایات داریم که پیامبر دایره وار می نشستند و کسی که وارد می شد، نمی دانست پیامبر کدامیک از افراد جمع اند؟! یا امیرالمومنین علیه السلام حق حاکم و رعیت را یک حق دو طرفه و دو سویه می دانند. (حال این رابطه ی دوسویه آیا عمودی است یا افقی؟ یعنی از بالا به پائین است و ایجاد سلطه می کند؟ یا و حق و تکلیفی ایجاد می کند از نوع ولایت و امانت داری حاکم نسبت به مردم که حاکم موظف است رعایت غبطه و منافع رعیت را بنماید؟ مثل نظام خانواده که در این نظام هر چند پدر قوّام است اما نه از نوع سلطه، بلکه از نوع ولایت و رعایت امانت)

د. بازخورد : در کاری که حکومت می کند آیا شهروندان حق اظهار نظر منفی نسبت به آن دارند یا خیر؟

آیا فقط در حد نوشتن مقاله ای در یک روزنامه حق اعتراض دارند؟

اگر بخواهند نسبت به آن اقدام به تجمع اعتراض آمیز داشته باشند چه؟

یا بالاتر از آن اگر مردم خواستار تغییر نظام سیاسی باشند چه؟

نظر فقیه یا یک متفکر در هر یک این موارد چیست؟ این ها را باید در روش فهم سیستمی در بررسی نظرات فقیه در مورد نظام سیاسی پیگیری و استخراج نمود.

v سیستم یا کل چیست؟

کل با کلی متفاوت است، شما خودتان یک کل یا سیستم هستید اما از حیث منطقی یک جزئی محسوب می شوید.

کل بودن شما بدین معناست که چشمتان وقتی کار آیی دارد که سرجایش باشد، اگر چشم شما از جایگاه خودش خارج شود دیگر آن کارآیی را ندارد و لذا در آن شبکه ارتباطی خاص و در جایگاه ویژه ای که برای هر عضو وجود دارد، آن عضو کارآیی دارد.

در نگاه کل نگر و سیستمی، می گوئیم نتیجه تابع اخسّ مقدمات است یعنی برای از کار افتادن سیستم، کافی است یک عضو آن درست کار نکند.

اسلام هم یک کل است و اگر همه ی اجزاء آن سرجایش نباشد، آن کارایی را ندارد، مثلا "من أصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم" یا "لا دین لمن لا حیاء له" و...

اینکه جوامع اسلامی نشاط لازمه را ندارند، این است که به تمام دین عمل نمی کنند و به کل دین عمل نمی کنند و نتیجه تابع أخس مقدمات است.

پایان

فایل pdf تقریر جلسه ششم محضر دوستان تقدیم می شود.

In reply to محمد طائبی اصفهانی

پاسخ: تقریر جلسه ششم روش شناسی فقه سیاسی

از محمد باقر اسدی در

گزارش جلسه ششم کلاس استاد دکتر لک زایی

تاریخ : 17/1/1395

مباحث مطرح شده در کلاس بطورکلی به دو بخش تقسیم می شود:

١. روشهای تولید فقه سیاسی (که در جلسات گذشته بیان شد)

سوال اصلی مطرح شده در این بخش اين بود که آیا اصول فقه موجود برای تولید فقه سیاسی در عصر كنونی مناسب است؟

در این زمینه نظرات آقایان میرباقری ، مومن و صرامی بررسی شد.

پاسخ مختار: بطور اجمالی مناسب است ولی اگر بخواهیم در فقه سیاسی توسعه ایجاد كنیم باید روش را هم توسعه داده و به روز كنیم.

٢. روشهای فهم فقه سیاسی تولید شده توسط فقها

جناب استاد لک زایی تاکنون ١٦ روش را بدین منظور استخراج فرموده و بر اندیشه ی علمای معاصر از جمله امام خمینی تطبیق نموده اند.

رجوع شود به: مقاله استاد لک زایی با عنوان روش شناسی فهم اندیشه سیاسی امام

سوال: علت تنوع روشهای فهم چیست؟ علت این تنوع هدفی است كه ما داریم، یعنی با تنوع هدف، روش هم متفاوت می شود. به بیان دیگر، اینكه ما به دنبال فهم چه چیزی هستیم منجر به تنوع روش فهم فقه سیاسی فقها می شود. زیرا هر روش ظرفیتها و محدودیتهایی دارد و نمی توان با یک روش به همه ی اهداف رسید.

در ادامه مباحث به بررسی چند نمونه از این روشها خواهیم پرداخت.

روش اول: روش سیستمی برای فهم نظام سیاسی از نظر یک فقیه

این روش برای فهم نظام سیاسی و... از نظر یک فقیه است و اگر از روش دیگری برای این هدف استفاده كنیم همه ابعاد بحث مشخص نمی شود.

قبل از اینكه وارد نظام شویم باید اجزای آنرا بشناسیم. هر نظامی، یک بخش ساختاری دارد و یک بخش كاركرد (كارویژه).

در بخش ساختاری چهار بحث داریم:

١. دلایل ضرورت تأسیس نظام

٢. عناصر نظام سیاسی: عناصر اصلی (اركان) و عناصر اقتضایی ( كه ایجاد آن به اقتضای نیاز است)

به عنوان مثال در نظام سیاسی جمهوری اسلامی، ولایت فقیه یک عنصر اصلی است ولی نخست وزیری یک عنصر اقتضایی است که در صورت نیاز ایجاد می شود.

٣. مرزهای نظام سیاسی: آیا این نظام سیاسی بر اساس مرزهای اعتقادی شكل یافته یا مرزهای جغرافیایی یا نژادی و زبانی؟

به عنوان مثال جامعه اسرائیل بر اساس مرزهای اعتقادی و نژادی شکل گرفته و هر یهودی در هر کجا که باشد یک شهروند اسرائیلی است.

٤. شبكه ی قدرت: چه كسانی می توانند جایگاه ها و بستهای موجود در نظام را اشغال كنند؟ آیا اقلیتهای مذهبی و زنان می توانند وارد شبكه قدرت شوند؟

در بخش كاركردی هم چهار بحث مطرح است:

١. مركز تصمیم گیری: مركز تصمیم گیری در اختلافات خود را نشان می دهد، اینكه فصل الخطاب چه كسی باید باشد؟ تعیین مركز تصمیم گیری راهكار حل اختلاف است. این مركز می تواند طبق مبانی مختلف عبارت باشد از مردم، دین یا رهبر و...

هر سیستمی باید یک مركز تصمیم گیری داشته باشد وگرنه در صورت بروز اختلاف نمی توان آن را مدیریت كرد.

٢. قلمرو دخالت دولت: نهاد حاكم تا چه حدی حق دخالت در زندگی مردم دارد؟ آیا وظایف دولت محدود به حوزه عمومی است یا اینكه به حوزه ی خصوصی هم وارد می شود؟ به عنوان مثال آیا دولت حق دخالت در مسأله ی حجاب و ماهواره را دارد؟

مسأله ولایت مطلقه یا مقید فقیه هم اینجا مطرح می شود.

٣. جریان قدرت: این بحث ناظر به حق و تكلیف است. فقیه جریان قدرت را چگونه ترسیم می كند؟ حق و تكلیف از آن كیست؟ در نظام پادشاهی تمام حق از آن پادشاه است و مردم فقط مكلف هستند. حضرت علی ( علیه السلام) جریان قدرت را دو طرفه می داند به این معنا كه هم حاكم و هم مردم هر كدام حقوق و تكالیفی دارند.

در حكومت پادشاهی جریان قدرت از بالا به پایین است اما در حكومت اسلامی دو طرفه است.

سوال: آیا در نظام اسلامی این رابطه بصورت سلطه حاكم بر مردم است و حالت استعلا دارد؟ خیر، بلكه بر اساس محبت و مهرورزی است. مردم از حاكم اطاعت می كنند چون او را دوست دارند نه بخاطر سلطه ی حاكم.

آیت الله نائینی در این رابطه گفته است:

ما یک سلطنت تملیكیه داریم و یک سلطنت ولائتیه.

در اولی حاكم مالک مردم است مانند مالک حیوانات كه به آنها می رسد اما این رسیدگی بخاطر نفع خودش است نه نفع حیوانات.

اما نظام ولایتیه مبتنی بر امانت است و مردم امانتی در دست حاكم هستند.

٤. بازخورد: آیا مردم حق اظهار نظر در مورد اقدامات حكومت را دارند؟ بازخورد مثبت محل بحث نیست بلكه بازخورد منفی محل اختلاف است. آیا مردم می توانند اعتراض و تظاهرات و انقلاب كنند؟

رجوع شود به: كتاب اندیشه سیاسی امام خمینی از استاد لک زایی

در این كتاب با همین روش اندیشه ی سیاسی امام بررسی شده است.

بحثی پیرامون سیستم یا کل

سیستم یا کل چیست؟

کل با کلی متفاوت است، شما یک کل یا سیستم هستید اما از نظر منطقی یک جزء محسوب می شوید.

کل بودن شما بدین معناست که چشمتان وقتی کارایی دارد که سر جایش باشد، اگر چشم شما از جایگاه خودش خارج شود دیگر آن کارایی را ندارد و لذا در آن شبکه ارتباطی خاص و در جایگاه ویژه ای که برای هر عضو وجود دارد، آن عضو کارآیی دارد.

در نگاه کل نگر و سیستمی، می گوئیم نتیجه تابع اخسّ مقدمات است یعنی برای از کار افتادن سیستم، کافی است یک عضو آن درست کار نکند.

اسلام هم یک کل است و اگر همه ی اجزای آن سرجایش نباشد، آن کارایی را ندارد، مثلا "من أصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم" یا "لا دین لمن لا حیاء له" و...

علت اینکه جوامع اسلامی کارایی لازم را ندارند، این است که مسلمانان به کل دین عمل نمی کنند و کارایی نظام اسلام در گرو عمل به کل اسلام است؛ و از آنجا که نتیجه تابع أخس مقدمات است، این جوامع کارایی پایینی دارند.

1- از آنجایی که بنده در هنگام مطرح شدن این بحث در کلاس حضور نداشتم، این قسمت، از یادداشتهای سایر دوستان از جمله آقای طائبی اقتباس شده است.

2- مباحث در فایل پی دی اف بطور منظم تری، مرتب و مشخص شده است.

والسلام علیکم ورحمة الله

اسدی