سوال اصلی تحقیق: مهم ترین مبنا و خاستگاه پیدایش دولت(حکومت) در جوامع بشری چیست؟
فرضیه: به نظر می رسد که پیدایش نهاد دولت در جوامع انسانی مبتنی بر طیفی از عوامل قومی-فرهنگی است.
بر اساس دیدگاه اسلامی و با توجه به نگرش قرآنی، یک ملت و دولت برآمده از آن، می تواند هم مبنای فرهنگی و اعتقادی داشته باشد (این مفهوم در نظریه امت مستتر است) و هم بر اساس نژاد و قومیت خاص که در هر دو نگرش، مؤلفه های سرزمین، قلمرو، مرز و هویت ملی ثابت و ملحوظ است.
ابن خلدون، درباره پیدایش دولت و ملت به نظریه عصبیت معتقد است. منظور او از عصبیت: آن نوع علقه و گیوند خویشاوندی است که سبب تمایز و استقلال یک گروه از انسانها (قبیله یا شعب) از سایر گروهها می شود. و منظورش از عمران: دانش جامعه شناسی است.
نظرات ابن خلدون به صورت خلاصه عبارت است از:
اولاً، زندگی گروهی در چارچوب قبیله ای، در زمره خصیصه های فطری و طبیعی بشر است.
ثانیاً، هر اجتماع کوچک و بزرگ انسانی (عمران)، نیازمند برخورداری از یک نظام دولتی و فرمانروایی است و مبنای تشکیل یک دولت به پیوند خویشاوندی و نسبی است که ناشی از اشتراک و وحدت نژادی و قومی در ارتباط با نیای مشترک است. این پیوند قومی، نوعی همبستگی ملی را موسوم به عصبیت نژادی و قومی پدید می آورد=> منشأ پیدایش دولت و ریاست می شود.
نتیجه آنکه: پیدایش دولت ناشی از وجود یک عصبیت پایه است =>> ماهیت قدرت و ریاست، یک ماهیت چرخشی و قابل انتقال از یک قبیله (عصبیت) به قبیله ای دیگر است.
معیار دستیابی به قدرت=>> از طریق غلبه و برتری است. پس دولت ها در یک چرخه متوالی، به دست به دست شدن قدرت دچار می شوند.
هدف و مقصد عصبیت=<< نیل به قدرت و به دست آوردن فرمانروایی و کشورداری است.
ابن خلدون علاوه بر تدوین قانون عمومی پیدایش دولت ها و ملت ها، می کوشد تا برای عوامل زوال و افول نیز چارچوبی عقلانی ترسیم کند. مهم ترین علل زوال دولت ها از نظر وی عبارت است از: تعدد و گوناگونی قومی و تنوعات فرهنگی و نیز ناهمگنی های فضائی و ناحیه ای.
تطورات دولت از دیدگاه ابن خلدون:
1. دوران پیروزی و استیلا یافتن؛
2. دوران خودکامگی و تسلط بافتن بر قبیله (حکومت مطلق)؛
3. دوران آسودگی و آرامش دولت و بهره وری از ثمرات پادشاهی؛
4. دوران خرسندی و مسالمت جویی؛
5. دوران اسراف و تبذیر.
به نظر وی، منشأ دولت هایی که استیلا می یابند و کشورهای عظیم و پهناور ایجاد می کنند، اصول و عقاید دینی است که به وسیله نبوت یا دعوتی به حق حاصل می شود.
بدون شک، این قوانین فراگیر جامعه شناختی ابن خلدون، متأثر از آموزه های قرآنی و دینی بوده است.
نقد نظریه ابن خلدون:
1. اگر چه ابن خلدون بر نقش و تأثیر قاطع دین و آموزه های دینی در توسعه و تقویت ارکان حکومت اشاره می کند؛ اما از سویی نیروی دینی را در رابطه با عصبیت قومی در نظر گرفته و به آن ارجاع می دهد =>>>> نظریه ابن خلدون، منطبق بر دیدگاه «ناسیونالیستی» تمام عیار است. وی عصبیت را تنها معیار تشکیل دولت و هویت بخشی به دولت می داند و دین را عامل تقویت و توسعه دولت و عامل همبستگی ملی معرفی می کند. هر چند به درستی عامل دین را در جهت تقویت دولت بررسی کرده ولی اصل و اساس قراردادن عصبیت و قومیت در تشکیل دولت، سبب می شود که نگرش او را ناسیونالیستی بدانیم.
2. نکته دیگر آنکه، دین در جریان ملت سازی خود به عنوان مبنای مستقل از قومیت محسوب می شود. زیرا پیامبران درست است مؤید برخی از قوانین موجود در آن قوم بودند ولی آموزه های نادرست و غلط را برداشتند و آموزه های جدیدی ارائه کرده اند که حتی مخالف قومیت بوده است.
3. از طرف دیگر، عصبیت، رویکردی مکان گرایانه دارد؛ در حالی که جریان ملت سازی و پیدایش دولت، خصلتی تشکیکی و سلسله مراتبی و فراملی دارد که رویکرد دینی ناظر به این مطلب است. جریان ملت سازی دینی، از پایین ترین سطح (مکان گرایی) تا بالاترین سطح استراتژیک فراملی و جهانی را در بر می گیرد.
نتیجه آنکه، عامل پیدایش شکل گیری دولت بر پایه قومیت و نژاد فقط عامل منحصر به فرد پیدایش دولت نیست و علاوه بر آن، عوامل فرهنگی و به ویژه اعتقادات دینی و ایدئولوژیکی می تواند پایه و خاستگاه ظهور و پیدایش دولت به شمار رود.
بر اساس دیدگاه نویسنده، مبانی و خاستگاه شکل گیری دولت می تواند شامل طیفی از عوامل نژادی، فرهنگی و ایدئولوژیک به شمار رود. به طوری که در این میان، عوامل فرهنگی و به طور خاص اعتقادات دینی، در ردیف مهم ترین مبانی شکل گیری دولت و حکومت مقتدر به شمار آمده و در قیاس با عوامل و پایه هایی چون قومیت و دنیای مشترک از کارآیی، استحکام و واقع گرایی بیشتری برخوردار است.