جزوه تولید شده از مباحث کلاسی درس "انسان شناسی اسلامی و مبانی معرفت دینی " استاد سوزنچی مقطع ارشد سال 1394 - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام
7. جلسه هفتم (شرح رساله انسان قبل الدنیا)
7.2. چند سوال در خصوص مطالب جلسه هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
استاد
مواردی که از رساله «الانسان قبل الدنیا» و سایر مباحث مطرح شده در جلسه هفتم، فهمیدیم نفهمیدیم، در قالب چند سؤال، به شرح ذیل است:
1. ابتدای جلسه با اشاره به طبقه بندی مطرح شده بر اساس مباحث آقای پارسانیا در کتاب هستی و هبوط، به نکته ای جامانده اشاره کردید که:
«تنها نکته ام این است که این دیدگاهی که قائل می شود ماوراء، اصل است و بَعد، غایت انسان را هم می خواهد در ماوراء دنیا تعریف کند و راه را هم ناظر به آنجا تعریف کند، زمانی می تواند این حرف ها را بزند که آن مبدئیت را حل کند. یعنی ظرفیت ماورائی را در انسان، گذاشته باشند. برای همین است که بحث انسان قبل الدنیا مهم می شود. معلوم است؟
یعنی اگر ما معتقدیم که غایت انسان در ماوراء دنیا تعریف می شود این غایت باید در فعلیت انسان و در وجود انسان، وجود داشته باشد. یعنی باید بتوانیم این را نشان بدهیم. برای همین است که می گوییم انسان با این ظرفیت، در عالم وارد شده است.
در نقطه مقابل، نگاه های داروینی، تلقی شان این بود که همه ظرفیت انسان در عالم ماده است. [اما] ما می گفتیم که علاوه بر عالم ماده، نفس و روح هم هست و ظرفیت ماورائی در این موجود قرار داده شده.
اگر ما می گوییم غایت انسان در ماوراء است این ظرفیت در او وجود دارد. برای همین، ما نیاز داریم به بحث انسان قبل الدنیا بپردازیم. در واقع، این بحث انسان قبل الدنیا، آن بحث مبدئی است که قبلا می گفتم.
منظور ما از قبل الدنیا، قبل از دنیا به لحاظ زمانی نیست. انسان قبل الدنیا را می خواهیم بحث کنیم. انسان قبل از دنیا، یعنی این، قبل از این که وارد این عالم شود ... این گونه در نظر بگیرید: از این ماتریالیست ها سوال کنیم که آقا! قبل از این که ما، انسان های طبقه ای که هستیم، در این عالم وارد شویم چه خبری بود؟ اینها می آیند داروین را توضیح می دهند. حالا ما می گوییم به عنوان یکی، این قبل را قبول داریم. اما آیا قبلش، فقط این خبر بود یا خبر دیگری هم بود برای انسان؟ که ما می گوییم رساله انسان قبل الدنیا می خواهد آن خبر را بحث کند که بگوید این، یک ظرفیت هایی داشت. آن نفخ در روح چیست و چگونه رخ داد؟»
سوال این که «ظرفیت» انسانی یعنی چه؟ چرا از چنین مفهومی بحث می کنید و چرا از چنین مفهومی استفاده می کنید؟
چرا شرط اصالت دادن به ماوراء و تعریف غایت انسان در ماوراء دنیا را به ماورائی بودن «مبدأ» انسان گره می زنید؟ چرا از «مبدأ» انسان بحث می کنید؟ آیا در مفهوم «مبدأ»، مولفه زمانی و مکانی نهفته نیست؟
چرا «مبدأ» انسانی را همان «ظرفیت» انسانی می دانید و به آن گره می زنید؟
چرا ضرورت ماورائی بودن «ظرفیت» انسانی را بُرشی برای طرح ضرورت ورود به مباحث «انسان قبل الدنیا» قرار می دهید؟
آیا در تبیین «ظرفیت» انسانی، همان «موجود منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل»، کفایت نمی کند؟
از طرفي در توضيح مختصر اين جلسه آمده است كه:
«در این جلسه ابتدا یادآوری ای شد از اهمیت بحث از سابقه انسان برای فهم هدف و غایت انسان (پاسخ سوالهای «آمدنم بهر چه بود، به کجا می روم آخر» متوقف بر حل مساله «زکجا آمده ام» است) که نقطه افتراق اصلی ما از تئوریهای غربی است»
سوال اين كه چرا درك «هدف و غايت» انسان را به درك «سابقه» انسان گره مي زنيد؟ چرا «سابقه انساني» را بُرشي براي طرح ضرورت ورود به مباحث «الانسان قبل الدنيا» قرار مي دهيد؟ آيا در مفهوم «سابقه»، مولفه زماني نهفته نيست، در حالي كه در «الانسان قبل الدنيا» مراد از «قبليت» زماني نيست؟
از طرفی آیا «ظرفیت» انسانی در جوامع کفر با جامعه اسلامی متفاوت است؟ یا صرفا «افق» تحلیل انسان توسط تحلیل گر، متفاوت می شود؟
به طور خاص، تعریف دقیق مفهوم «ظرفیت» انسانی، «مبدأ» انسانی و «سابقه» انسان چیست؟ لطفا نسبت آن ها را با «الانسان قبل الدنیا» علامه طباطبایی (ره) بیان بفرمایید.
2. دلیل نام گذاری سه رساله توسط علامه طباطبایی (ره) چیست و واژه های جایگزین برای این سه رساله، چه می تواند باشد؟
چون از این جلسه، «رسائل انسان» شروع شد، حسب تجربه قبلی، از این به بعد، استفاده از واژه های «انسان قبل الدنیا»، «انسان فی الدنیا»، و «انسان بعد الدنیا»، این مشکل را به وجود می آورد که من بنده، قبل و بعد را زمانی می فهمم و بالتبع دو عالم را در عرض دنیا. و با تذکر مدام هم این رهزنی خیال، حل شدنی نبوده است. تصور می کنم این مشکل را اگر به گونه ای با جایگزینی واژه ای دیگر، بتوان حل کرد من بنده بهتر متوجه می شوم. در هر صورت، واژه های معادل این سه رساله چیست؟
از طرفی، دلیل تقسیم بندی علامه طباطبایی (ره)، با این سه عنوان چيست؟
تاکنون، تنها دلیلی که به نظر حقیر، قانع کننده رسیده، این بود که چون حقیر، و عمده انسان های مخاطب رسائل انسان علامه طباطبایی (ره)، در دنیا هستیم و تنها با دنیا مأنوسیم، علامه طباطبایی (ره) ناگریز سه رساله را تقسیم کرد به الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعدالدنیا. یعنی از زوایه عمده مخاطبین رساله، که در دنیا ایستاده اند، نگاه کرد و رسائل را نام گذاری کرد.
اگر این نکته، اشتباه نباشد، این بخش از حدیث معراج که در «وافی» روایت کرده، شاید مؤید آن باشد:
«ثُمَّ یُقَالُ لَهَا: کَیفَ تَرَکتِ الدُّنیَا؟!
فَتَقُولُ: إلَهِی وَ سَیِّدِی! وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لا عِلمَ لِی بِالدُّنیَا! أُنَا مُنذُ خَلَقتَنِی إلَی هَذِهِ الغَایَةِ خَائِفٌ مِنکَ!
فَیَقُولُ اللّهُ: صَدَقتَ! کُنتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنیَا و بِرُوحِکَ مَعِی!»
آقای لاریجانی در سومین تعلیق (ص216)، به مناسبتی مطرح می کنند که «در حالی که «انسان» خود موجودی است منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است [به لحاظ واجدیّت بدن] و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل، در نتیجه ممکن است مرتبه عقل یا مثال در وی بسیار ضعیف باشد هم چون طفل تازه به دنیا آمده یا اکثر مردم به لحاظ مرتبه عقل [به اصطلاح فلسفی] و لذا گفته می شود که اکثر تأمّلات و افکار ما از قبیل تخیّل است نه تعقّل به معنای فلسفی آن».
3. علامه طباطبایی (ره)، در ابتدای رساله بیان می کنند که «هذه رسالة الإنسان قبل الدنيا، نشير منها إلى ما جرى على الإنسان قبل هبوطه و وقوعه في ظرف الحياة الدنيا على ما دبّره العليم القدير» به ترجمه آقای لاریجانی یعنی «آنچه به محضر خوانندگان تقدیم می شود رساله «انسان قبل از دنیا» است. در این رساله به اطوار عارض بر انسان قبل از هبوط به دنیا، که قلم تدبیر الهی آن را رقم زده، خواهیم پرداخت». آیا انسان قبل الدنیا، تنها بُعد ملکوتی انسان (عقل و مثال) است؟ قطعا بله. اما آیا تنها مرتبه عقلی است یا مرتبه مثالی نیز هست؟
.
4. آیا این تقریر از فصل اول این رساله، درست است؟
مقدمه :
1. من بنده، بدن [مرتبه مادّی] خود و عالم مادّی را تصدیق می کنم.
2. به برهان، ثابت شده است که عالم مادّی، از جهت وجود مسبوق به عالم مثال و عقل یا عالم برزخ و روح است و بالتبع بدن من، از جهت وجود مسبوق به وجودی [بدنی] در عالم مثال یا برزخ، و وجودی [؟] در عالم عقل یا روح است.
1.3. به برهان ثابت شده است که عالم مثال یا برزخ، مادّی نیست ولی احکام ماده در آن یافت می شود و در واقع، علّت عالم مادّی است. پس بدن من، مسبوق به وجودی [بدنی] در عالم مثال یا برزخ است که مادّی نیست ولی احکام ماده در آن یافت می شود و در واقع علت بدن من است.
2.3. به برهان ثابت شده است که عالم عقل یا روح، از ماده و احکام آن هر دو مجرد است و در واقع، علّت علّت عالم مادّی است. پس بدن من، مسبوق به وجودی در عالم عقل یا روح است که از ماده و احکام آن هر دو مجرد است و در واقع، علّت علّت بدن من است.
3.3. به برهان ثابت شده است که معلول چه از جهت وجود، و چه از جهت کمالات اولیّه و ثانویّه، قائم به علّت است و نواقص و جهات عدمیه معلول، در علت نیست بلکه ناشی از تنزّل و تعیّن است. پس بدن من چه از جهت وجود، و چه از جهت کمالات اولیّه و ثانویّه، قائم به علّت خویش است و نواقص و جهات عدمیه بدن من، در علت نیست بلکه ناشی از تنزل و تعیّن است.
نتیجه :
1.4. علّت بدن من، با جمیع خصوصیات ذات و صفات و افعال در عالم مثال موجود است بدون آن که لوازم نقصی و جهات عدمی با وی همراه باشند. (حرفی از اوصاف رذیله و افعال سیئه نیست.)
2.4. علّت علّت بدن من، در عالم عقل موجود است.
اگر شاکله این تقریر درست باشد، سه سوال زیر، کاملا واضح است:
1.4. علامه طباطبایی (ره)، بحثی از نتیجه دوم، مطرح نکرده است و به بیان خویش، حرفی از انسان در عالم عقل، مطرح نکرده است. چرا؟ آیا تنها وصف انسان در عالم مثال یا توجه دادن به انسان که چنین وجودی دارد در فصل اول رساله «الانسان قبل الدنیا» موضوعیت داشته است؟ اشاره به انسان در عالم عقل و توجه دادن به آن، در رساله «الانسان قبل الدنیا» مطرح نیست؟
2.4. آقای لاریجانی در دومین تعلیقه خود، نکته ای را مطرح می کنند، که برای من بنده، سوال شد و آن این که :
«این نحوه استدلال [علامه طباطبایی (ره) بر وجود عوالم سه گانه]، فقط وجود سه عالم را اثبات می کند اما این که برای هر وجود مادّی، صورتی مثالی و صورتی عقلی وجود دارد از حیطه این استدلال خارج است.»
3.4. تعلیقه سوم آقای لاریجانی هم، بُعد سوم سوال حقیر را در این فصل، شکل داد. ایشان مطرح می کنند که :
«ظاهرا تطبیق قاعده کلیّه ای که در متن مذکور است بر انسان، احتیاج به تأمّل بیشتر و تقریبی دیگر دارد.
این که هر موجود مادی مسبوق به موجودی در عالم مثال و آن هم به موجودی اقوا و اشدّ در عالم عقل است قاعده ای است که موضوع آن را اشیای مادّی تشکیل می دهد در حالی که «انسان» خود موجودی است منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است [به لحاظ واجدیّت بدن] و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل، ... با توجه به این نکته معلوم می شود که قاعده مذکور [لااقل به بیانی که در متن است] قابل تطبیق بر «انسان» بما هو هو نیست.
«انسان» با حفظ هویّت و تعیّن خویش دارای عوالمی تو در تو است: بدن اولین مرتبه وجود اوست [ولو با قدری مسامحه] و بعد عالم مثال او [مثال مقیّد] و بعد عالم عقل او. عالم مثال شخص نسبت به بدن ظاهری او باطن است. و عالم عقل نسبت به عالم مثالش باطن. پس انسان را ظاهری است و باطنی، و این باطن را نیز باطنی که همه این مراتب جزء هویّت و «خود» انسان است نه خارج از او. حال چگونه می توان چنین موجود منبسط در عوالم را موضوع قاعده مذکور در متن قرار داد؟!»
البته آقای لاریجانی، در ادامه، مقصود مطلوبی را حاصل می کنند. اما تفاوت مدل «ظاهر، باطن، باطن باطن»، با «معلول، علت، علت علت» در چیست؟
.
5. عوالم سه گانه (ماده، مثال و عقل) با «الانسان قبل الدنیا»، «الانسان فی الدنیا» و «الانسان بعدالدنیا»، چنین ارتباطی دارد؟
عالم مادی | عالم مثال | عالم عقل | |
الانسان قبل الدنیا | * | * | * |
الانسان فی الدنیا | * | * | * |
الانسان بعد الدنیا | - | * | * |
الانسان قبل الدنیا | الانسان فی الدنیا | الانسان بعد الدنیا | |
عالم عقل | * | * | * |
عالم مثال | * | * | * |
عالم مادّی | * | * | - |
.
6. اگر انسان دارای مرتبه مادی، مرتبه مثالی و مرتبه عقلی است، این سه مرتبه با «الانسان قبل الدنیا»، «الانسان فی الدنیا» و «الانسان بعدالدنیا»، چنين ارتباطی دارد؟
مرتبه مادی | مرتبه مثال | مرتبه عقل | |
الانسان قبل الدنیا | - | * | * |
الانسان فی الدنیا | * | * | * |
الانسان بعد الدنیا | - | * | * |
الانسان قبل الدنیا | الانسان فی الدنیا | الانسان بعد الدنیا | |
مرتبه عقل | * | * | * |
مرتبه مثال | * | * | * |
مرتبه مادّی | - | * | - |
1) علت گره خوردن غایت با مبدا و ظرفیت اولیه انسان در این است که اساسا غایتی واقعی است که به نحو علیت غایی ریشه در وجود انسان داشته باشد. یعنی هر آنچه بخواهد غایت باشد باید ابتدا به نحو بالقوه در انسان موجود باشد. این بالقوه موجود بودن را بنده گاه با تعبیر ظرفیت نهفته در آدم بحث کردم و گاه با عنوان مبدا انسان بدان اشاره کردم. مفهوم مبدا به معنای مبدئیت رتبی یا همان قوس نزول است و لزوما مکانی و زمانی نیست اگرچه تنافی ای هم با تقدم زمانی و مکانی ندارد.
گفته اید:
«آیا در تبیین «ظرفیت» انسانی، همان «موجود منبسط و کشیده شده در عوالم سه گانه وجود که هم دارای مرتبه مادّه است و هم مرتبه مثال و هم مرتبه عقل»، کفایت نمی کند؟»
چرا کفایت می کند. اما ارتباط این مطلب با سوال شما را نفهمیدم.
گفته اید:
«از طرفی آیا «ظرفیت» انسانی در جوامع کفر با جامعه اسلامی متفاوت است؟ یا صرفا «افق» تحلیل انسان توسط تحلیل گر، متفاوت می شود؟»
این ظرفیت اولیه انسان بماهو انسان است و به کافر و مومن بودن ربطی ندارد. کافر این ابعاد را دارد اما چون آنها را تحت حیوانیت خود قرار داده، این ابعادش آن گونه که باید و شاید فعال نمی شود.
یک نکته ای که در جلسات فراموش کردم تذکر دهم این است که اینکه مکرر عرض شد که افق کافر افق زندگی حیوانی است، این تکمله هم در بحث معلوم بود که: البته حیوان پیشرفته تر. یعنی بالاخره در همان مدل داروینی هم انسان حیوانی است پیشرفته تر، و این پیشرفتگی حیوانی برخی ابعاد حیوانی او را می تواند متفاوت بکند.
2) متوجه نشدم چرا دنبال نام جایگزین هستید. قبل و بعد منحصر در قبل و بعد زمانی نیست، بلکه نوعی ترتب را می رساند که اتفاقا در اینجا به نوعی زمانیت (به معنای تقدم و تاخر حقیقی) نیز توام شده است.
3) هر دو مرتبه عقلی و مثالی هست. اما تفکیک این دو مرتبه در قوس نزول چگونه بوده بحث سنگینی دارد که مدعی نیستم دقیقا فهمیده باشم. اما اجمالا اینکه ظاهر برخی روایات این است که گویی تفکیک عوالم به تبع انسان میسر می شود (یعنی گویی انسان با وجود و حرکت وجودی خود موجب تمایز سماوات می شود چنانکه آفرینشش موجب تمایز ابلیس از سایر ملائکه شد) از جمله روایاتی که درباره تفصیل سماوات سبع و ممنوعیت ورود شیاطین در هر مرحله از برخی از آسمانها آمده است که بحث مفصلی می طلبد.
4) اصل تقریر قابل قبول است اما کلمه بدن زاید است همان طور که خودشما درون کروشه گذاشته اید. اما سوالات:
4.1 اگر می گفتید علامه از عالم عقل بحث کرده و بحثی از عالم مثال نکرده قابل قبولتر بود تا بالعکس. در واقع به نظر حقیر این بحثها بیشتر ناظر به وجود عقلی انسان است و به گمانم اگر می خواست از وجود مثالی انسان بحث کند باید وارد تفصیلات عالم ذر می شد. به هر حال اینکه چرا وارد نشده، نمی دانم؟ شاید به همان نکته قبلی برگردد که تصویر تمایز عوالم مثال و عقل قبل از ورود انسان بسیار دشوار است.
4.2. تعلیقه می گوید: اینکه سه عالم موجود است غیر از این است که هر موجودی، از هر سه وجود بهره مند است. اما به نظرم اشکال وارد نیست زیرا این سه عالم رابطه طولی دارند و اگر معلولی در مرتبه پایین تر حضور دارد بتمامه و به نحو اکملش در مرتبه بالاتر هم وجود دارد و این مفاد برهان علامه است. یعنی اگر اولا سه عالم طولی موجود است و ثانیا هر موجودی در مراتب پایین معلول مراتب بالاست پس هر موجودی در عالم مادی، مرتبه ای وجودی در عوالم فوق خود دارد. لذا اشکال تعلیقه وارد نیست.
4-3 . اشکال ایشان غیر از اشکال شماست. ایشان در واقع می گویند اگر ما می دانیم انسان این سه مرتبه را دارد پس این استدلال که ناظر به وجود دو عالم دیگر برای هر موجودی است که در عالم مادی حضور دارد، پیاده نمی شود. پاسخ این است که اگرچه آن مطلب را در مورد انسان به براهین دیگر هم می دانیم اما علامه اینجا با این برهان (که خود شما بازسازی کرده بودید) می خواهد این مدعا (سه عالم داشتن انسان) را اثبات کند. یعنی فرض را برای مخاطب بر این می گذارد که مخاطب فقط وجود مادی انسان را قائل است و سپس دو وجود دیگر را با برهان فوق اثبات می کند.
5. من این گونه که شما تصویر کرده اید نمی فهمم. ظاهرا رساله های علامه ناظر به سه موقف از مواقف انسانی باشد و علامه دارد می گوید وقتی بحث انسان قبل الدنیاست درباره ابعاد مادی اش بحث می کنیم و وقتی انسان قبل الدنیا و بعدالدنیا مظرح می شود داریم ابعاد عقلی و مثالی اش را نیز مد نظر قرار می دهیم البته در قوس نزول و قوس صعود.