جزوه تولید شده از مباحث کلاسی درس "انسان شناسی اسلامی و مبانی معرفت دینی " استاد سوزنچی مقطع ارشد سال 1394 - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام

7. جلسه هفتم (شرح رساله انسان قبل الدنیا)

بسم الله الرحمن الرحیم
در این جلسه ابتدا یادآوری ای شد از اهمیت بحث از سابقه انسان برای فهم هدف و غایت انسان (پاسخ سوالهای «آمدنم بهر چه بود، به کجا می روم آخر» متوقف بر حل مساله «زکجا آمده ام» است) که نقطه افتراق اصلی ما از تئوریهای غربی است و سپس مختصری درباره سه رساله علامه (انسان قبل الدنیا، انسان فی الدنیا، انسان بعد الدنیا) توضیحاتی داده شد و در ادامه شرح رساله مذکور آغاز شد.


عکس علیرضا ربانی منش
خلاصه بحث
از علیرضا ربانی منش در پنج‌شنبه، 21 آبان 1394، 1:21 عصر

بسمه تعالی
خلاصه درس انسان شناسی اسلامی و مبانی معرفت دینی
جلسه هفتم (شرح رساله انسان قبل الدنیا علامه طباطبایی رحمه الله)

نکته1 : بحث انسان قبل از دنیا در مقابل نگاه داروینی است و مربوط به بررسی ظرفیت های انسان قبل از دنیا می باشد.
نکته2: مبنای بحث ما در حوزه انسان قبل از دنیا رساله مرحوم علامه (ره) با همین عنوان است که شامل دو فصل می باشد که ایشان در فصل اول یک بحث عقلی در رابطه با وجود انسان قبل از دنیا دارند و در فصل دوم بحث نقلی در این باره می کنند.
نکته3: سبک این رساله به شدت نقلی است گرچه پشتوانه محکم و عمیق عقلی دارد.

فصل اول : استدلال عقلی بر وجود انسان قبل از دنیا
مقدمه1: علیّت نشان می دهد که معلول عین الربط به علت است یعنی همه حقیقت معلول در علت هم می باشد.
مقدمه 2: عوالم ثلاث (عالم ماده، عالم مثال و عالم عقل) وجود دارند به نحوی که عالم ماده مسبوق به عالم مثال(عالمی که ماده در آن راه ندارد ولی احکام ماده را داراست) و عالم مثال مسبوق به عالم مجرد یا همان عالم عقل(عالمی که نه ماده و نه احکام آن در آن راه ندارد)است.
نتیجه: انسان در عالم ماده، با حذف نواقص در عالم مثال و عقل هم هست.

فصل دوم: استدلال نقلی بر وجود انسان قبل از دنیا
در این فصل با توجه به آیات شریفه ای که مرحوم علامه برای استدلال از آن استفاده کرده اند مطالب زیر را می توان بیان نمود:
1.مطابق آیه 54 سوره اعراف که می فرماید: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ علاوه بر عالم خلق، عالم امری نیز وجود دارد یعنی علاوه بر عالم خلق که درون آن هستیم عالم امری هم داریم که عالم خلق متفرع بر اوست. 
تعبیر «امر» مختص به آثار اعیان نیست که بگوییم خلق خود اعیان و امر آثار آن‌هاست زیرا:

الف) روح که از اعیان است به امر نسبت داده شده است. وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي الإسراء : 85  
یعنی روح اثر اعیان نیست بلکه خود عین است.
ب) ایجاد مفاد امر دانسته شده و ایجاد اعم از عین و اثر عین است. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ يس : 82  
مفهوم اولی که از این آیه برداشت می شود ایجاد اعیان است نه آثار اعیان.
2. عالم خلق،‌ مرتبه تدریج ؛ و عالم امر، مرتبه غیر تدریجی عالم است و غالبا در ادبیات قرآنی این طور استعمال شده است
نکته: مجموع عالم جسمانی همه از نوع خلق تدریجی اند به علت حرکت جوهری که وجه امری نیز در آن هست. به عبارت دیگر این عالم جسمانی هم مصداق خلق است و هم مصداق امر.

نتیجه: در ما یتکون بالتدریج (موجودات جسمانی و آثارشان) دو وجه از خالق فائض شده:

الف) وجه امری غیر تدریجی

ب) وجه خلقی تدریجی

3. خلق تابع و متفرع بر امر است.

نتیجه: هر موجود زمانی متفرع بر موجودات عالم امر است و آنجا محیط بر اینجا موجودۀ معها قائمه علیهاست (امر تنزل پیدا کرده و مراتب سماء را ساخته به ارض رسیده است)

4. عالم امر ذو مراتب است؛ حداقل دو مرتبه مهم:

الف) مرتبه دارای حد(اشاره به عالم مثال و برزخ): كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً الأحزاب : 8

ب) مرتبه بدون حدود و مقدم بر تقدیر(اشاره به عالم مجردات و قیامت): وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ الحجر : 21  

(موجودات این مرتبه چون حد ندارند فهی موجوده جمیعا بوجود واحد علی کثرتها)

5. این مرحله مبری از نقص، و طاهر و مقدس است. (منظور از نقص امثال گناه و غیر ذلک است و الاّ طبق قانون علیت هر معلولی فی ذاته نسبت به علتش ناقص محسوب می شود. همچنین این مربوط به قوس نزول است وگر نه در قوس صعود، جهنم هم هست و شیطان ظاهرا تا عالم مثال صعودی راه پیدا می‌کند.) دلیل:

الف) روح که از عالم امر است را به وصف قدس توصیف کرده: وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ‏ البقرة : 7 / قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ النحل : 102  

ب) سخن فرشتگان که مربوط به فوق ارض و عالم امر است: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ البقرة : 30 
‏أی نظهر قدسک و طهارتک عن النواقص بذواتنا و افعالنا

برهان قرآنی بر عصمت فرشتگان  و اینکه فعل آنها عین طهارت است:
1) چون ذواتنا و افعال ذواتنا بامرک: بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ الأنبياء : 27 فعمل الملائكة- و هم المتوسّطون في الحوادث- بواسطة الأمر.

و نیز در مورد ذوات قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ الإسراء : 84  یعنی شاکله وجودی فرشتگان بر طهارت و قدس است  كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ الأنبياء : 104 وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه الأعراف : 58  و نسبتش با فعل

2) استدلالشان که أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها قرینه‌ای بر فساد نداشتند غیر از إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة  البقرة : 30 یعنی از زمینی بودن، کشف فساد کردند، پس سمایی بودن، قدس و تسبیح گری می‌آورد.

6. وجه تسمیه این عالم به «امر» این است که لایحتاج فی وجوده الی ازید من کلمۀ «کن» (لذا ماده ندارد): به همین دلیل، از آن به «کلمه» و به «قضاء محتوم» نیز تعبیر شده است. (تبدیل راه ندارد، زیرا تبدیل فرع و لوازم ماده و قوه است.)

7. روح مربوط به عالم امر است.

8. روح غیر از بدن است اما با نفخه الهی با بدن متحد می‌شود و بعدا با جذب ربانی از آن جدا می گردد:

اتحاد با یک نفخه‌ی الهی فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي الحجر : 29/ص : 72 و جدایی با یک جذبه ربانی قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُم  السجده : 11
توضیح: حقیقت انسان (که با لفظ «من» تعبیر می‌شود) روح اوست: قل یتوفاکم : آنچه توفا شده نفس و روح انسان است که متحد با بدن است (ترکیب اتحادی نه انضمامی) تا حدی که او را به بُعد بدنی هم منسوب می‌کنند: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ طه : 55 /قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ الأعراف : 25 .

9. جسمانیة الحدوث بودن روح.
استدلال به روایت شریفه علل الشرایع:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قُلْتُ لِأَیِّ عِلَّةٍ إِذَا خَرَجَ الرُّوحُ مِنَ الْجَسَدِ وَجَدَ لَهُ مَسّاً وَ حَیْثُ رُكِّبَتْ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ قَالَ لِأَنَّهُ نَمَا عَلَیْهَا الْبَدَنُ . علل‏الشرائع ج : 1 ص : 309 ح 261
یعنی یکی از مراحل رشد افاضه ی روح بود که همانگونه که در بقیه مراحل و تغییرات چیزی را درک نمی کنیم در این مرحله نیز این چنین است.