جزوه تولید شده از مباحث کلاسی درس "انسان شناسی اسلامی و مبانی معرفت دینی " استاد سوزنچی مقطع ارشد سال 1394 - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام

1. جلسه اول ( طرح کلی بحث)

بسم الله الرحمن الرحیم

عکس حسین سوزنچی
خلاصه بحث
از حسین سوزنچی در چهارشنبه، 1 مهر 1394، 1:17 عصر

(این خلاصه را ابتدا آقای آقاجانی زحمت کشیدند و سپس خودم بازنویسی و اصلاح کردم. دوستان هر مطلبی که میتوانند اضافه کنند در ادامه اش اضافه کنند)

عنوان کامل این درس عبارت است از: انسان شناسی اسلامی و مبانی معرفت دینی

سیر بحث کلی ما در ترم جاری:

1) توضیحاتی درباره اصطلاح انسان شناسی ( Anthropology) به عنوان یک رشته علمی و شباهت و تفاوت انسان شناسی مورد نظر ما با انسان شناسی مطرح شده بین غربی ها.

2) بحث در حوزه انسان شناسی اسلامی، که در این زمینه سه الگو قابل طرح است: الگوی آقای پارسانیا در کتاب هستی و هبوط، الگوی فکری شهید مرتضی مطهری (در 3 کتاب انسان و ایمان،انسان وقران،اصول فلسفه و روش رئالیسم) و الگوی فکری علامه طباطبایی در رساله‌های انسان (1-الانسان قبل الدنیا، 2-الانسان فی الدنیا، 3-الانسان بعد الدنیا)

در جلسه اول به توضیح کلیاتی درباره مطلب اول و نیز اشاره ای به منابع اصلی بحث خواهیم پرداخت. در جلسه دوم مروری اجمالی بر مباحث انسان شناسی غربیها خواهیم داشت. سپس به سراغ انسان شناسی اسلامی خواهیم رفت.

مقدمه:

در غرب در حوزه مباحث معرفتی به ویژه در زمینه فلسفه و علوم انسانی و اجتماعی، دو جریان عمده فعالیت دارند که اختلاف نظرهای شدیدی هم گاه با هم دارند:

الف: جریان آنگلوساکسون ها(مهم ترین کشورهایشان انگلیس و آمریکا هستند.)

ب:جریان کانتیننتال ها(قاره ای)(مهم ترین کشورهایشان فرانسه وآلمان هستند.)

نکته:ساختارهای آموزشی کشور ما بر اساس جریان انگلوساکسون ها طراحی شده است و این در فهم خیلی از تقسیم بندیهای علمی در کشور (مثلا چرایی تفکیک دانشکده علوم انسانی (دانشکده ادبیات و علوم انسانی) از دانشکده علوم اجتماعی در دانشگاه تهران و عدم این تفکیک در بسیاری از دانشگاههای دیگر، و ...) مهم است. به هر حال این تمایز در اغلب بحثهای علوم انسانی و اجتماعی غربی (از جمله همین بحث انسان شناسی) و خصوصا به منظور فهم جایگاه کتابهایی که در این زمینه از غرب ترجمه می شود، نباید مورد غفلت قرار گیرد.

بحث اول: اصطلاح انسان شناسی به عنوان یک رشته علمی

1) در غرب

دو کلمه مهم داریم: Anthropology که از ترکیب دو واژه یونانی Antropos (انسان) وLogos (عقل) ساخته شده، و واژه Ethnology که از در آن به جای واژه Antroposانسان، از واژه Ethnos(مردم، قوم) استفاده شده است.

در ادبیات غربی، حتی اینکه رشته «انسان شناسی» چیست و چه حوزه هایی دارد دو رویکرد وجود دارد:

الف) رویکرد انگلوساکسون (به ویژه در آمریکا): غالبا فقط از واژه Anthropology برای اشاره به این رشته استفاده می‌کنند که دو شاخه اصلی پیدا می کند (البته بعدا توضیح خواهیم داد که چهار شاخه اصلی دارد اما دو شاخه‌ای که عنوان «انسان شناسی» جزء اسمشان است دوتای زیر است؛ عنوان دو شاخه دیگر: باستان‌شناسی، و زبان‌شناسی است)

انسان‌شناسی زیستی (یا جسمانی) Biological or physical anthropology

انسان‌شناسی فرهنگی و اجتماعی Social and cultural anthropology

ب) رویکرد قاره‌ای (به ویژه در فرانسه): از دو واژه برای اشاره به دو حوزه مطالعاتی فوق استفاده می‌کنند. واژه Anthropology را غالبا برای اشاره به همان چیزی به کار می برند که در فرهنگ آنگلوساکسون « انسان‌شناسی زیستی (یا جسمانی)» خوانده می‌شود و در عوض واژه Ethnology را برای اشاره به انسان‌شناسی فرهنگی استفاده می‌کنند.

البته در متون انگلوساکسون هم گاه از تعبیر Ethnology استفاده می‌کنند اما دو تعبیر انسان‌شناسی فرهنگی و انسان‌شناسی اجتماعی در میان آنها شایعتر است.

لازم به ذکر است که در خود فضای انگلوساکسون هم بین آمریکا و انگلیس یک تفاوتی هست به این بیان که در حوزه انسان‌شناسی فرهنگی و اجتماعی، جریان آمریکایی بیشتر بر تعبیر انتروپولوژی فرهنگی اصرار می‌ورزد و جریان انگلیسی بر آنترولوژی اجتماعی.

علاوه بر این، جناب آقای فکوری معتقدند استفاده از تعبیر اتنولوژی رو به زوال است و دلیل استفاده نشدن از اتنولوژی این است که این واژهEthnos دارای باری منفی است زیرا تعبیر در اصل به معنای «اقوام کوچنده» بوده و از همان ابتدا با اشاره‌ای به جوامع ابتدایی به کار گرفته شد؛ لذا با مطرح شدن بحث تکثر فرهنگی و دور شدن از وضعیت تفوق‌طلب استعماری قرن 19، استعمال این لفظ به نظر دارای سوگیری ارزشی بوده و کم کم کنار گذاشته شد.

البته سخن ایشان تاحدودی قابل مناقشه است زیرا اولا همین الان با همین عنوان جمعیتهای مردم‌شناس متعددی وجود دارند. به نظر می‌رسد اگر کاربرد این واژه کمتر شده ناشی غلبه فرهنگ آمریکایی در عرصه‌های این رشته (در مقابل جریانهای قاره‌ای) باشد.

برای مطالعه بیشتر:

مبانی انسان شناسی. روح الامینی. ص37؛ تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی. فکوهی. ص12؛ تاریخ انسان‌شناسی (از آغاز تا امروز)، بلوکباشی (مترجم). ص11.

https://en.wikipedia.org/wiki/Ethnology

2) در ایران

به تبع این تشتت در فضای غربی، معادل‌سازی برای دو کلمه آنتروپولوژی و اتنولوژی در ایران فرازو فرودهایی داشته است:

الف) در 1314 فروغی در اولین فرهنگستان ایران پیشنهاد می‌دهد که آنتروپولوژی به «مردم‌شناسی» و اتنولوژی به «نژادشناسی» ترجمه شود با این عنایت که در ادبیات فارسی کلمه «مردم» هم به وضعیت جماعت و توده‌ای اشاره دارد و هم به معنای «انسان» به کار رفته (سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی نیکان گرفت و مردم شد) (به نقل از بلوکباشی، ص9)

ب) در 1347 غلامحسین صدیقی در شورای وضع و قبول لغات و اصطلاحات اجتماعی پیشنهاد داد که آنتروپولوژی معادل «انسان‌شناسی» و به مفهوم وسیع کلمه (مطالعه عمومی انسان، شامل جسمانی، باستانی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی) به کار رود و در مقابل کلمه اتنولوژی، اصطلاح «مردم‌شناسی» به معنی مطالعه هر یک از نهادهای انسانی (اقتصادی، اجتماعی، دینی، سنتی و فرهنگی) در محدوده معین استفاده شود. (به نقل از روح الامینی، ص38؛ بلوکباشی، ص12)

بحث دوم: فرق جامعه شناسی با انسان‌شناسی و مردم شناسی

جامعه‌شناسی با کلمه socio که از ریشه لاتین socii (به معنای همسر و شریک) گرفته شده از ابتدا در خصوص جوامع صنعتی و مدرن به کار رفت و نوعی نگاه جامعه معاصر به عنوان جامعه برتر در آن اشراب شده است، در واقع در مقام تبیین جامعه امروزی به عنوان حقیقت یک جامعه است و به لحاظ روش هم مثلا تاکید بر مباحث آماری و نظریه‌پردازی‌های علمی برای وضع موجود در آن جدی تر است؛ اما مردم شناسی چنانکه اشاره شد از ریشه ethnos که برای اشاره به جوامع بدوی به کار می‌رفت گرفته شده و تاکید آن بر مشاهده همدلانه و مشارکت بوده است. انسان‌شناسان مدعی‌اند نظریه‌های جامعه‌شناختی نه بر واقعیت خام، بلکه بر بازنمودهای واقعیت تاکید می‌کند و با اصرار بر چارچوب نظری و فرضیه دادن و تست آن در نمونه آماری، عملا دچار تقلیل‌گرایی (کل موضوع مورد مطالعه به فرضیات، و کل جامعه مورد مطالعه به نمونه‌های انتخاب شده) می‌شود؛ اما انسان شناس به ویژه به خاطر بهره‌گیری از روش مشاهده مشارکتی به سراغ متن واقعیت می‌رود و تحلیلهای خود از انسان را به خود متن واقعیت سوار می‌کند و واقعیت انسانی را هم منحصر در جوامع امروزی نمی‌کند. (فکوری، ص11-15)

بحث سوم: نسبت بحث انسان شناسی غربی با بحث انسان شناسی از دیدگاه ما

امروزه برخی مانند آقای فیاض اصرار دارند به این رشته غربی همان مردم شناسی بگوییم و ربطی به انسان‌شناسی ای که ما می فهمیم ندارد. اما به نظر می‌رسد علی‌رغم اینکه به لحاظ روش و نتایج، حق با ایشان باشد اما به لحاظ سوالاتی که در این دو مطرح می‌شود شباهت زیاد است و اگر هر علمی پیرامون یک سلسله سوالات شکل می‌گیرد می‌توانیم بحثهای خود را به نحوی مطرح کنیم که باب گفتگو باز شود. بحث اصلی و هدف اصلی از طرح این درس پرداختن به افق تئوری هایی در انسان‌شناسی است که منجر به کاربرد شود. یعنی بحثهای آنتروپولوژی غربی کاملا ناظر به کاربرد است اما مشکل عمده در حوزه ی انسان شناسی اسلامی نپرداختن به تئوریهای کاربردی در بحث های مربوطه است. لذا اولین نکته این است که سوالات آنها سوالات ما هم هست. مثلا چند مورد سوالات اصلی این رشته را دقت کنید:

1) کتاب «انسان شناسی (کشف تفاوت های انسانی)». کنراد فیلیپ کتاک، ص11: موضوع انسان شناسی بررسی کل وضعیت زندگی بشر، هم از حیث گذشته،حال و آینده؛ و هم از حیث ویژگی های زیست شناسی،جامعه،زبان و فرهنگ.

خوب در همین بخش علامه طباطبایی (ره)در رسائل سه گانه‌شان به بررسی انسان قبل الدنیا،فی الدنیا و بعد الدنیا می پردازد و این همان بررسی انسان در گذشته،حال و آینده است؛ یا اگر مساله زیست‌‌شناسی را همان افق حیات روح در نظر بگیریم، چرا در قبال زیست انسانی حرف نداشته باشیم و هکذا در مورد جامعه و فرهنگ. در مورد زبان هم یک نکته: افقی که در قرآن درباره زبان مطرح است افقی بسیار برتر از حتی شهود است (وحی قرآن عین لفظش الهی است و مرتبه قرآن برتر از حدیث قدسی و لذا فوق مکاشفات پیامبر است) که البته این غیر از افق زبان به عنوان امری کاملا قراردادی است.

2) «انسان شناسی فرهنگی» نوشته دانیل بیتس و فرد بلاک، ص23: چه چیزی مایه پیروزی و تفوق انسان بر سایر موجدات شده؟ درباره آینده نوع انسانی چه گمانی را می‌توانیم بپرورانیم؟ انسانها چرا به لحاظ زیستی این اندازه همانندند اما به لحاظ اجتماعی این اندازه متفاوتند؟

در واقع سوال اول و آخر سوال از ماهیت و حقیقت انسان است که ممیز او از سایر موجودات است و سوال دوم سوال از آینده و معاد بشر.

3) «انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی» جان ماناگن و پیتر جاست (8 و 20). ابتدا که می‌خواهد توضیح دهد می‌گیود اهمیت قوم‌نگاری تنها موضوعی است که همه انسان‌شناسان بر آن اتفاق دارند (یعنی افق را همان مردم‌شناسی معرفی می‌کند) اما وقتی می‌خواهد سوالات اصلی این حوزه را بشمرد می‌گوید: ویژگی منحصر به فرد انسان چیست؟ گروههای مردم (خانواده، طبقه، قبیله و ملت) چگونه شکل می‌گیرند و عامل انسجامشان چیست؟ ماهیت باور، مبادله اقتصادی و خود چیست و چگونه باید بررسی شوند؟

4) «مبانی انسان شناسی» روح‌الامینی، ص21-28: مهمترین سوالات: منشأ انسان چیست؟ منشأ زندگی اجتماعی چیست؟

5) «تاریخ اندیشه ونظریه‌های انسان شناسی» فکوهی، ص329-330: در جمع بندی کتاب ابتدا می‌گوید ما می‌خواهیم به هستی انسان بپردازیم اما نه در بعد فلسفی- دینی، بلکه در بعد زیستی- فرهنگی؛ بعد در صفحه بعد که می‌خواهد موضوع انسان‌شناسی را توضیح دهد می‌گوید: یک تمایل عمیق علمی- انسانی برای ورود به اعماق موجودیت انسان برای درک پنهان‌ترین و مبهم‌ترین زوایای این موجودیت.

بحث چهارم: معرفی مختصری از برخی کتابهای این رشته

برخی از کتابهایی که جریان کلی را معرفی می‌کنند:

1- «مبانی انسان شناسی، گرد شهر با چراغ» محمود روح الامینی(انتشارات عطار،تهران 1368). از اولین کتابها در ایران. معرفی مختصر و مفیدی از کلیت این عنوان و شاخه های مربوطه

2- «انسان شناسی، خاستگاهها، مفاهیم، آثار و دانشمندان» (ترجمه علی رضا خدامی(تهران: انتشارات فصل نو، 1386) . عنوان مولف را نوشته: شارل هانری فاورو، اما در اصل وی سرویراستار مجموعه دایره المعارف معاصر (به زبان فرانسوی) بوده که مترجم این مدخل با عنوان انتروپولوژی را ترجمه کرده و در ادامه فرهنگ اصطلاحات انسان‌شناسی نوشته است. اصل مطلب 24 صفحه است که حداقل چیزی است برای جلسه بعد مطالعه شود.

3-«تاریخ اندیشه ونظریه‌های انسان شناسی» ناصر فکوهی. (تهران، نشر نی 1381) خیلی کتاب خوب و جامعی است. وقتی کسی آن را با کتاب بعدی تطبیق می‌دهد گمان می‌کند که ایشان ناظر به آن کتاب این را نوشته البته بسیاری از بحثها را اضافه کرده و منابع فراوانی را علاوه بر آن دیده اما سیر بحث و رئوس بحثش همان است و مطالعه آن برای اینکه انسان در فضای کلی این رشته قرار بگیرد از بقیه کتابها بهتر است.

4. «تاریخ انسان شناسی (از آغاز تا امروز)» توماس هیلند اریکسون و فین سیورت نیکسون. ترجمه علی بلوک باشی. (تهران گل آذین، 1387) اصل اثر مال 2001 است و در قبلی اشاره ای شد.

برخی از کتابهایی که عمدتا مطالب این رشته را معرفی می‌کنند:

1- «انسان شناسی فرهنگی» نوشته دانیل بیتس و فرد پلاگ، ترجمه محسن ثلاثی (تهران: علمی، 1375) این کتاب مخصوصا در حوزه انسان‌شناسی فرهنگی جزء متون اصلی به حساب می آید که وارد مسائل شده است

2) «انسان شناسی (کشف تفاوت های انسانی)». کنراد فیلیپ کتاک، ترجمه محسن ثلاثی (تهران: علمی، 1386) معرفی نسبتا جامعی از مباحث حوزه‌های مختلف انسان‌شناسی ارائه داده و ظاهرا جزء متون اصلی این رشته است.

3) «انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی» جان ماناگن و پیتر جاست (از مجموعه مختصر مفید، نشر ماهی، 1389) اصل اثر مال 2000 است، کتابی مختصر با رویکرد آمریکایی که جذابیت این رشته را منعکس می کند فقط ناظر به شاخه انسان شناسی فرهنگی و اجتماعی.

4-«انسان شناسی عمومی» اصغر عسکری خانقاه و محمد شریف کمالی.(تهران: انتشارات سمت، 1378) هم مشتمل بر انسان‌شناسی زیستی است و هم انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی. با اینکه توسط انتشارات سمت و در سال 1378 نوشته شده و انسان انتظار دارد کاری بهتر از غربیها باشد و لااقل کاملا ترویح اندیشه های غربی محض نباشد اما متاسفانه چنین است و اتفاقا به نظر می‌رسد که خیلی از اطلاعات مولفها هم قدیمی باشد یعنی حتی در مقایسه با کتاب آقای فکوهی بسیاری از اطلاعات مولفان از نیمه اول قرن بیستم جلوتر نیامده است.